به مناسبت جشن فروردینگان، جشنی برای شادی روان و فروهر درگذشتگان
بر سر خاک عزیزان، روز و ماه فروردین / دست و دامن پرگل و رخساره پر آب بود
یاد یاران چو کنی با دلی پرسوز منال / گرچه جان پر تب و تاب از غم احباب بود
گریه امروز مکن بر سر خاکم که هنوز / خاطره از خندهی دیروز تو شاداب بود
از پس مردن من تاج گل و عود و گلاب / نوشداروی پس از مردن سهراب بود
ما که در زندگی خویش به هم محتاجیم / پس چرا لطف و صفا گوهر نایاب بود
ای خوش آن دوست که در تیرگی سختیها / شمع با این دلی خسته و بیتاب بود
عشق یاران ریای به چه ارزد ای دوست / کی زراندوده مثال گهر ناب بود
تشنه درخواب نبیند بهجز از چشمهی آب / زین سراب اما مپندار که سیراب بود
عاشق آن است که جان بهر نگارش خواهد / ورنه این روی و ریا نقشهی بر آب بود
مِهر ما نیست چو خورشید ولی بتواند / کلبهیی را به شبی پرتو مهتاب بود
چشم نرگس نگران است به بستان لبجوی / که چرا تازه گلی تشنه و بیآب بود
خواب راحت نکند دیدهی بیدار دلان / گر شبی از ستمی دیدهیی بیخواب بود
ایخوش آن دل که در او شعله کشد آتش عشق / تا بسوزد همه را هرچه که ناباب یود