تویی جاودانه به فرهنگ و ویر
تو ای پارسگرد، ای همه ریشهام شب و روز در فکر و اندیشهام
ز تو جان من پر ز آتش بود چه آتش که سوزان و سرکش بود

بازدید نوشته: 3,950 بار
تو ای پارسگرد، ای همه ریشهام شب و روز در فکر و اندیشهام
ز تو جان من پر ز آتش بود چه آتش که سوزان و سرکش بود
«زبان سغدی»، از دید گوناگونی و بزرگی ادبیات نوشته شده، مهم ترین زبان ایرانی میانهی شرق است، که بررسی و مطالعهی آثار آن در آغاز سدهی بیستم و با یافتن گنجینهی «تورفان» آغاز شده است.
پیشینهی سرزمین سغد:
نام سرزمین «سغد» را نخستین بار در نوشتههای کتاب دینی «اَوِستا»، در سنگنبشتههای فارسی باستان و در نوشتههای مورخان یونانی میبینیم.
دکتر رحیم چاوش اکبری «یسنای تبریزی»
«یسنای تبریزی»، به زیبایی بخشی از گاتها این سرودهای اندیشه برانگیز اشوزرتشت را را به نظم درآورده است:
«اُشتَوَدگات – یسنای ۴۴»
ز تو پرسشی دارم ای کردگار بپیواز مانند آموزگار (۱)
ترا چون توانم پرستش نمود همینم ببایست پرسش نمود
اشا را به عنوان آموزگار به من برگمار ای خداوندگار
«زلالی خراسانی» از سرایندگانی است که در مثنوی سرایی توانایی بسزا داشته و «مثنوی محمود» و «ایاز» او بهنام است. «میرزا محمد علی ماهر» که از سرایندگان هم روزگار اوست گفته است که «زلالی» حکایت میکرد:
در یکی از شبهای زمستان، تنی چند از یاران در صحرا فرود آمدند؛ ناگاه آتشی که افروخته بودند، سرد شد. یکی از آن میان برخاست که چوبی پیدا کند، قضا را گذارش به گورستان افتاد و تابوتی در آنجا دیده، آن را بر سر گذاشت که به نزد یاران برد. در بین راه یکی از او پرسید که از عزیزان چه کسی مرده است؟!
پیشکش به موبد فرزانه «موبد مهربان فیروزگری»
موبَدِ خوشنوای ما، وقت نماز خواندنش
پرتو مهر ایزدیست، در چهرِ پاکِ روشنش
زبانهای فارسی و انگلیسی هر دو به دسته زبانهای آریایی وابسته هستند. از این رو واژههای مشابه بسیار میان دو زبان دیده میشود. اما افزون بر این واژههای پایه، مانند مادر، برادر و پدر، واژههای بسیاری هم در دورههای بعدی تاریخ از زبان مردم ایران وارد زبان انگلیسی شده است. برخی از این واژهها از زبانهای اوستایی و پهلوی و فارسی باستان و برخی واژهها از زبانهای سومری و ایلامی و غیره و برخی دیگر از زبانها و گویشهای دیگر سرزمین ایران مانند آذری، کردی و بلوچی به زبان انگلیسی راه یافتهاند.
بگفتم کو خدایت؟ او بگفت اندر دِلست او، نبینی نیک او را، تا نکردی کار نیکو…
منِ ساده بنالیدم چرا نیکی ز من دور و ، ندیدم من اهورا را، شده چشم دلم کمسو…
به خود گفتم …،
چرا شاید خدا هست و اهورا خالق ما و بهشتی بر نکوکاران به پا کردند و بدکاران،
یکی آتش به جان افتد، یکی در ظلم خود سوزد.
ولی کو پیر دانایی که ما پرسیم و او گوید،
که نیکی از کجا آمد؟
به نام آنکه در شأنش کتاب است / چراغ راه دینش آفتاب است
مهین دستور دربار خدایی / شرف بخش نژاد آریایی
دوتا گردیده چرخ پیر را پشت / پی پوزش به پیش نام زرتشت
به زیر سایهی نامش توانی / رسید از نو به دور باستانی
ز هاتف بشنود هر کس پیامش / چو عارف جان کند قربان نامش
شفق چون سر زند هر بامدادش / پی تعظیم خور، شادم به یادش
چو من گر دوست داری کشور خویش / ستایش بایدت پیغمبر خویش
به مناسبت ٢٨ اردیبهشت «بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری»
چشمها را باید شست / به زیر باران باید رفت
حکیم عمر خیام، دنیا و جهان را از روی شوق و مستی میدید.
دریاب که از روح جدا خواهی رفت / در پرده اسرار فنا خواهی رفت
مینوش ندانی از کجا آمدهای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
ما هم چشمها را میشوییم و گونهای دیگر به «عمرخیام» مینگریم، به هنرمندانی مینگریم که در زیر سایهی «عمرخیام» زندگی کردند و هنر خود را در خدمت رباعیات خیام به اوج رساندند.
چه شتابان به کجا، بارسفرساختهای / به چه شهری و دیاری همه دل باختهای
به کجا می روی ای پارسی نیک نهاد / این چنین با عجله تاخته با سرعت باد
از چه حیرانی و سرگشته و مدهوش شدی / من بگویم همه را چون که تو خاموش شدی
راه زرتشت بود فخر تو آیینت / زادگاهش وطنت، مذهب او هم دینت
واپسین دیدگاه ها