چرا تاریخ میخوانیم؟
سیدرضا وسمهگر: تاریخ یکی از علوم اجتماعی(Social Sciences) یا انسانی(Human Sciences)است. پس شایسته است پیش از بررسی چرایی توجه به آن، در آغاز علوم اجتماعی، انسانی، کارکردها و دلایل آنها را بررسی میکنیم. در این نوشتار به هیچروی نمیخواهیم علوم تجربی و فیزیکی بیاهمیت بدانیم. بلکه نشاندادن اهمیت علوم اجتماعی هدف است. این علوم از نظر اهمیت در صدر دانشهای دیگر قرار میگیرند، به این دلیل که جامعهساز هستند. تصور جامعهای بدون داشتن علومی مانند سیاست، فلسفه، تاریخ و … ناممکن است. به این دلیل جامعهساز که برخلاف علوم ریاضی نه با مفاهیم ذهنی و برخلاف علوم تجربی نه با طبیعت، بلکه با انسان و اجتماع انسانی با همهی پیچیدگیهایش سروکار دارند. پس یکی دیگر از ویژگیهای این علوم پیچیده و مشکلبودن آنهاست که ساخت نظریه را در آنها بسیار دشوار میکند. برخلاف علوم تجربی که با موضوعهایی سروکار دارند که از روز نخست آفرینش تا پایان دنیا هیچ تفاوتی در عکسالعملشان پدید نمیآید(برای نمونه شیمیدان با موادی سروکار دارد که در هر زمان و همیشه یک نوع عکسالعمل را نشان میدهند)، دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی با انسانها سروکار دارند که در هر زمان و هر مکان واکنشی متفاوت نشان میدهند.
ویژگی دیگر این علوم تاثیر متقابل میان دانشمندان این دانشها و مواد مورد مطالعهی آنهاست. برای نشاندادن این ویژگی باز به نمونه شیمیدان بازمیگردیم. او هیچ حب و بغضی نسبت به اتم هیدروژن یا اکسیژن ندارد. بهدیگر سخن این مواد هیچگونه تاثیری بر دانشمند ندارند. اما در علوم اجتماعی و انسانی مواد مورد آزمایش و پژوهش، انسانها هستتند. و از آنجایی که این دانشمندان خود انسان هستند و از میان انسانها برمیخیزند و برای انسانها مینویسند، بهطور کامل تحت تاثیر این مواد هستند. برای نمونه یک مورخ هنگامی که میخواهد دربارهی یک موضوع تاریخی بنویسد به احتمال فراوان ممکناست تحتتاثیر باورها و تعصبهای ملی-دینی، متافیزیکی و … قرار گیرد. از سوی دیگر آن شیمیدان هنگامی که نظریهی خود را در مورد ترکیب اتمهای هیدروژن و اکسیژن و پیدایش ملکول آب ارایه میدهد، هیچ تاثیری بر رفتار آیندهی آب نخواهد گذاشت و این مواد بدون تاثیرپذیری از مطالعاتی که در موردشان انجام میشود باز به رفتار همیشگی خود ادامه میدهند. اما اوضاع در علوم اجتماعی به این صورت نیست. نظریهای که جامعهشناس و یا فیلسوف در مورد جامعه ارایه میدهد میتواند انقلابی در اجتماع بهوجود آورد و رفتار انسانها را بهطور کلی دگرگون سازد. برای نمونه نظریهای که مارکس ارایه میدهد باعث بهوجود آمدن انقلاب مارکسیستی-کمونیستی در شوروی و دوام هفتادسالهی آن در یک کشور بزرگ و دیگر کشورها میشود. در مورد تاریخ نیز این درست که وقایع گذشتهاند و دستاوردهای مورخ دیگر اثری در آنها نخواهد داشت، اما قوانینی که این مورخان از میان این وقایع کشف میکنند و نظریهای که ارایه میدهند میتواند رفتار جامعه را دگرگون سازد(در اینجا نمونهی مارکس باز هم صدق میکند)
علوم اجتماعی و انسانی ویژگیها و تفاوتهای فراوان دیگری با علوم تجربی دارند که ما تنها به سهتای آنها یعنی اهمیت فوقالعاده، پیچیدگی و رفلکسیوبودن آنها اشاره کردیم.
علوم اجتماعی و انسانی در جهان و در ایران
«علوم انسانی و اجتماعی در غرب سازندهی ماهیت جامعهی نوینی هستند.»(١) بهسخن دقیقتر رابطهای مستقیم میان پیشرفت جوامع و توجه آنها به علوم اجتماعی و انسانی وجود دارد. در غرب مهمترین دانشگاهها و مراکز علمی، دانشگاههایی هستند که مربوط به علوم انسانی و یا دستکم شناختهشده بدین علوم هستند(مانند دانشگاههای کمبریج، سوربن و …) و یا بزرگترین و مشهورترین دانشمندان علوم اجتماعی، دانشمندان غربی هستند.(بزرگترین فیلسوفان، مورخان، و… از کشورهای صنعتی و پیشرفتهی غربی سربرآوردهاند).
اما در ایران این علوم بسیار متروک و مطرود ماندهاند و شاید یکی از مهمترین عوامل عقبماندگی و یا عدم پیشرفت ما همین باشد. چون همانگونه که گفتیم این علوم جامعهساز هستند و در کشوری که کمترین توجهی بهآنها نمیشود، تکلیفش کاملا مشخص است. «در ایران بهواسطهی گروهی از افراد، علوم اجتماعی و انسانی امری بیاصل و نسب و با تعابیری چون بچهی سرراهی خوانده شدهاند»(۱). از ابتدای ورود دانشهای نوین به ایران،این علوم بهعنوان دانش های کمارزش(و در مواقعی بیارزش) خوانده شدهاند و دلیلی برای پیشرفت آنها وجود نداشته است. همانطور که همه میتوانیم ببینیم پدران و مادران آرزوی این را دارند که فرزندشان در یکی از علوم فنی-مهندسی و یا تجربی(پزشک و مهندسشدن!) تحصیل کند و این کاملا برخلاف فرهنگ جوامع پیشرفته است. «علوم انسانی در ایران با توجه به مجموعه شرایطی که بیشتر مانع گسترش آن بوده، نتوانسته نقش تاریخی خود را بر دوش بکشد. از مجموع این عوامل و شرایط به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
ضعف نهاد علم در ایران، کمی پژوهشگر و دانشمند در این رشتهها، مشکلات ساختاری در سازمان علوم انسانی، ناتوانی برای نفوذ در نظام سیاسی و نگاهی اعتراضی نسبت به قدرت و دولتهای ایران»(۱)
شاید دلیل بیتوجهی دولتها به این علوم همین واپسین دلیل باشد.
از دید نگارنده مهمترین دلیل بیتوجهی به این علوم این است که ایرانیها میپندارند دلیل پیشرفت جوامع غربی ذاتا توجه به علوم فنی و تجربی بودهاست، درحالی که میدانیم پس از رنسانس، نخستین جرقهها برای دگرگون شدن اندیشهها در دنیای غرب بین فیلسوفان و در میان دیدگاههای دانشمندان اجتماعی و مورخان زده شد و بهتر بگوییم این گروهها بودند که رنسانس را بهوجود آوردند.
و اینک تاریخ…
«چرا باید آدمی تاریخ بخواند؟ شخصی درس حقوق میخواند تا وکیل دادگستری شود و پزشکی میخواند تا پزشک شود یا کار با ماشین تحریر را فرامیگیرد تا ماشیننویس شود. اینها دانستههایی است که انسان را برای کار در پیشهای ویژه آماده میسازد و به ما توانایی میدهند تا دربایستهای زندگی را فراهم آوریم. اما میگویند حتا آنان که آهنگ این را ندارند که تاریخدان یا آموزگار تاریخ شوند، باید تاریخ بخوانند. چرا؟ اگر دانش تاریخ ما را برای پیشهی ویژهای آماده نمیکند تا از رهگذر آن بتوانیم زندگی خود را اداره کنیم پس چرا باید آن را بخوانیم؟ تاریخ چه سودی به حال ما دارد؟»(۲)
مسایلی که در مورد علوم اجتماعی گفته شد در مورد تاریخ نیز صدق میکنند. اهمیت بیشازاندازهی تاریخ و درعین حال بیتوجهی شگفتآور به آن در کشوری مانند ایران را بهروشنی میتوان دید. در این نوشته میخواهیم به دو فایدهی عمدهی تاریخ بپردازیم: کشف قوانین و تحریک حس میهندوستی.
ما به کمک مطالعهی تاریخ و اندیشیدن در آن میتوانیم روابطی را بین پدیدهها در گذشته کشف کنیم. این روابط در دل تکرارهای مداوم در تاریخ جوامع بشری یافت میشوند. این روابط تکراریهای شرطی هستند که پیدرپی رخ میدهد و ما میتوانیم از آنها در زندگی امروزمان بهره ببریم. باید این نکته را همیشه به یاد داشته باشیم که «دانش تاریخ، علم به گذشته، برای امروز و فرداست». از این فایده میتوان به تجربهی تاریخی تعبیر کرد. این موضوع را با یک نمونه روشن میکنیم: زمانی که کمونیستها در شوروی به قدرت رسیدند(١٩١٧ میلادی) هیچ تجربهای از اقتصاد کمونیستی و جوابدهی آن در دست نداشتند. شاید مهمترین دلیل شکست این رژیم پس از کمتر از ٧۵ سال همین نکته باشد.
اما فایدهی دیگر علم تاریخ، تحریک حس میهندوستی است. تاریخ میتواند با نشاندادن شکوه و حماسه ملتها به آنها، افراد این کشورها را به انسانهایی میهندوست تبدیل کند. میتوان گفت ناسیونالیسم(ملیگرایی) با اهمیتدادن به تاریخ رابطهای مستقیم دارد و از آن مهمتر بین پیشرفتهبودن کشورها و ارزشی که به تاریخ میدهند نیز این رابطه برقرار است. از آنجا که میهنپرستی مردم یکی از مهمترین پایههای توسعهی جوامع است، در جوامع پیشرفته، پیشرفتهترین توجه به تاریخ میشود. همانطور که میدانیم بزرگترین مورخان و تاریخدانان از جوامع پیشرفته سربرآوردهاند. الزامی به تاریخی یا باستانیبودن کشورها نیست، بهدلیل اهمیت این موضوع حتا اگر شده تاریخ ساختهمیشود و یا کشوری که تاریخی درخشان ندارد خود را به کشوری که تاریخ کهنی دارد متصل میکند. از نمونههای روشن، توجه کشورهای غربی به تاریخ میتوان به الگو قراردادن دموکراسی آتن توسط افرادی که برای مردمسالاری در سدهی ١٨ و ١٩ در اروپا تلاش میکردند، اشاره کرد.
پس از رنسانس همگام با علوم طبیعی، توجه به تاریخ نیز افزایش یافت و «میزان دانش دربارهی گذشتهی انسان(تاریخ) بهگونهای شگفتآور و تقریبا قابل قیاس با علوم فیزیکی افزایش یافتهاست.»(٣)
این سودمندیهای تاریخ است که افزون بر معنویگراها، پراگماتیست(عملگرا)ترین انسانها را که جامعهی آمریکا را میتوانیم نمونهای از آنها بدانیم، بهسمت تاریخ و ژرفاندیشی در آن کشانده است و نتیجههای بسیار درخشانی را هم برای آنها به بار آورده است. شوربختانه باید اشاره کنیم که شمار نوشتهها و گزارشهایی که در مورد جنگهای داخلی آمریکا(Civil wars) در دست است،از همهی نوشتههایی که در مورد تاریخ ایران وجود دارد، دست کمی ندارد.
شوربختانه در کشور ما که از لحاظ تاریخی، کشوری با تمدن فوقالعاده درخشان است، توجه بسیار کمی به تاریخ میشود. در کشوری که کوروشها و داریوشهایش بر تارک تاریخ تمدن جهان میدرخشند و پورسیناها و سهروردیهایش گوی سبقت را در علم و فلسفه از جهانیان ربودهاند و کشوری که مردمش پستیها و بلندیهای فراوانی در درازنای تاریخ دیدهاند و تمدن چندین هزارسالهای دارند، توجهی که شایستهی تاریخ است به آن نمیشود. در میان مردم و حتا دولتمردان تاریخ بهعنوان دانشی درجه دوم و حتا سوم شناخته میشود و شوربختانه این باستانشناسان غربی هستند که ما را با گذشتهی افتخارآمیزمان آشنا میکنند. در اینصورت نباید از تکرار مداوم اشتباهاتمان و غریبه بودن با فرهنگ ملیمان(که هر دو ناشی از بیتوجهیمان به تاریخ است) شکایت کنیم.
یارینامه:
١- روزنامه اعتماد ملی. شماره ۵۳۵٫ رویه٧(اندیشه)
۲- سرگذشت تمدن. کارل ل. بکر، فردریک دلکاف. رویه ٩
۳- درآمدی بر فلسفه تاریخ. مایکل استنفورد. رویه ١٩

بازدید نوشته: 6,783 بار
واپسین دیدگاه ها