خسرو پور مهربان، نجات دهندهی الهآباد
خسرو پور مهربان پور جمشید، رادمرد نیکمنش، بردبار، تلاشگر نیکخواه، دلیر زرتشتی از روستای الهآباد* رستاق یزد بود.
در ۱۷سالگی بهجای پدر سرپرست الهآباد شد و نخستین کار او جلوگیری از تجاوزهای «حاجی بابای الهآبادی» بود که از زمان پدرش ادامه داشت و بخشی از زمینهای کشاورزان را گرفته بود. فرزانه خسرو با کوشش خستگیناپذیر در دادگاههای شرع و عرف، سرانجام «حاجی بابا» را مجبور به بازگشت زمینها میکند.
فرزانه خسرو در ادارههای دولتی و حکام شرع و عرف نفوذ بسیار داشت و مورد توجه و احترام همه بود. این رادمرد مردمدوست و مهمان نواز، از هزینهکردن در زمان لازم چشمپوشی نمیکرد. برای پذیرایی مهمانان مسلمان دستگاه جداگانه آماده کرده بود. خانهاش پناهگاه مردم و متجاوزین از ترس فراش و چوب فلک احتیاط میکردند. فرزانه خسرو از کارشناسان سرشناس بود در آبادانی روستاها و راهنمایی کشاورزان و کمک به آنها کوشش خستگی ناپذیری نشان میداد.
وی در سخنوری مهارت بسیار داشت و هوش خدادادی او سرشار بود با بزرگان برپایهی جایگاه آنان و با زیردستان با مهربانی رفتار میکرد. در طرح قنات و حفر آن کمال استادی را داشت و آبادانی الهآباد و روستاهای بسیاری وامدار تلاشها و کارهای اوست. در انجام کارها بسیار باریکبین و آنرا به بهترین راه انجام میداد.
کارهای نیک بسیاری با تلاش و کمک او و سرمایه دیگران انجام گرفته است. همچون «دخمهی الهآباد» که به سرمایهی روانشاد «ملاخسرو مهر» بهوسیلهی برادرانش «ارباب کیخسرو مهر» و «ارباب رستم» ساخته شد. این دادگاه بسیار استوار و خوب ساخته شده است.
دوم «آدریان» است در الهآباد و آنرا «ارباب رستم مهر» بهنامگانهی فرزند ناکامش «خدابخش» ساخت.
سوم «دبستان پسرانه» الهآباد که با تلاش و نقشه فرزانه خسرو با سرمایه «ارباب گودرز مهر» ساخته شد. ساختمان آدریان و دبستان بر زمینی بنا شد که مردم روستا داده بودند.
چهارم «آب انبار رشید مهر» که با سرمایه او و پیشنهاد فرزانه خسرو در بیابان بیآب ساخته شد که ازآب باران پر میشود و برای مسافران و چوپانان نعمت بسیار بزرگی است.
پنجم «آب انبار عصرآباد» که با سرمایه «ارباب کیخسرو مهر» ساخته شد و آب الهآباد را از شش کیلومتری به آنجا برده پر میکنند، زیرا آب چشمه «عصرآباد» شور است و اگر این آب انبار ساخته نمیشد مردم ده گریزان و دربهدر میشدند.
هنگام سرپرستی فرزانه خسرو سیل بزرگی قنات الهآباد را کور و خراب میکند. باوجود تلاش کارشناسان وقت و فرزانه خسرو، قنات خراب را نتوانستند بازسازی کنند، از اینرو تا سه سال آب به الهآباد نرسید. روستای الهآباد، بایر و خشک میشود. پس از قطع امید فرزانه خسرو با چشمیگریان به کشاورزان الهآباد آگاهی میدهد که دیگر کاری از دستش ساخته نیست. مردم هرجا که میخواهند بروند و خود پریشان و اندوهگین در بر روی خویش بسته درآن روستای ویرانه میماند. چندی پس از آن استادعلی اکبر مجو مردی به آن ده و خدمت فرزانه خسرو میرود میگوید برای قنات الهآباد نقشه دارد اگر بپسندد عملی کنند، فرزانه خسرو طرح او را که برگرداندن آب از مجرای اصلی و انداختن آن در مجرای دیگر باشد میپسندد و بیدرنگ آن کار را که هزینهی فراوانی نیز دربرداشت را انجام میدهد و آب قنات را با خرید مجرای کهنه دیگر به الهآباد میرساند.
میگویند اگر فرزانه خسرو نبود آب هرگز به الهآباد نمیرسید محله زرتشتیان و مسلمانان درالهآباد از هم جدا است و چون محله زرتشتیان در سرچشمه و شاهراه قرار دارد بیشتر در خطر است اما از کاردانی، شایستگی و نفوذ فرزانه خسرو زرتشتیان همیشه در آسایش بودند.
فرزانه خسرو با هزینهکردن بسیار برای پیش بردن کار جامعه در پایان زندگی به فقر و تنگدستی دچار میشود، ازاینرو برای آبروداری از سرپرستی الهآباد کنارهگیری کرده رهسپار تهران میشود. فرزانه خسرو میگفت پدرم ۱۲هزارتومان نقد داشت(برای آنروزگار پول هنگفتی بود)که هزینه کردم وسرشناس شدم. اکنون میخواهم همان مبلغ را داشته باشم و هزینه کنم تا کسی مرا نشناسد و در گمنامی زندگی کنم. آقای «نوش خدارحم الله آبادی» چنین میگفت: هنگامی که باچند تن بهسفر میروند و شب را در کاروانسرایی بیتوته میکنند دستهایی از راهزنان بهکاروانسرا یورش میکنند. چون آنها در گوشهای و جدای از مسلمانان کاروانسرا نشسته بودند، بهپیش خود میخواهند ومیپرسند کیستید جواب میدهند ما مردم الهآباد هستیم رییس دزدان میپرسد الهآبادی که «ملا خسرو» دارد میگویند. بلی. و زود بهآدمهای خود فرمان میدهد که یک ران از گوسفند بریان شده را بیاورد و به آنها بخوراند و آنها را نوازش کرده میگوید چون به زادگاه باز میگردید به ملاخسرو بگویید؛ «داراب خان سلام رسانیده که نان مرد در شکم مرد نمیماند». هنگامیکه در رکاب جلالالدوله به یزد آمدم ملاخسرو گوسفندی در الهآباد جلوپای ما قربانی کرد. اینک در اینجا مهر او را در حق شما تلافی کردم.
فرزانه خسرو بهجز الهآباد سرپرست روستاهای دیگر مانند جعفرآباد و خسروآباد نیز بوده است. هنگام سرپرستی فرزانه خسرو هیچ مسلمانی جرات نداشته به زرتشتیان زور بگوید یا دشنام بدهد. زیرا فرزانه خسرو آنها را به روشهای گوناگون مجازات میکرده است. دربارهی شهامت و رشادت او همین بس که چند مسلمان همپیمان میشوند که شبانه بروند و او را در خانهاش بکشند. دوستی این خبر را به او میرساند تا فرار کند. اما او وارون این کار، بههمانجا میرود چون او را میبینند، شگفتزده میشوند و دلیل آمدن او را جویا میشوند و ملاخسرو پاسخ میدهد شنیدهام خیال کشتن مرا دارید. پس خودم آمدهام تا زحمت آمدن شما را کم کنم و در اینجا مرا بکشید. همگی از مردانگی او شگفتزده شده و پوزش میخواهند و پس از آن با او دوستی را پیشه میکنند. میگویند روزی از روستای زارچ بهخانهی خود برمیگشته در راه چندنفر به او برمیخورند و بهدست و پایش افتاده و پوزش میخواهند. میپرسد؛ چیست؟ میگویند ما برای کشتن توآمدیم ولی چون تو را دیدیم توانایی از ما گرفته شد. فرزانه خسرو آنها را به خانهی خود برده و پس از پذیرایی کامل هریکی را به فراخور پیشکش داده، مرخص میکند.
فرزانه خسرو سرمایه، گوسفند و شترهای بسیاری داشت که همه را در راه پیشرفت کارها هزینه میکند و از اینرو در پایان بینوا میشود. به دلیل توانمندی و نفوذ فرزانه خسرو شتردارانش نیز در برابر زورگویان جرات و شهامت به خرج میدادهاند و میگفتند: جلودار «ملا خسرو الهآبادی» هستند و کسی به احترام نامش به آنها آزار نمیرساند.
فرزانه خسرو همهی مردم را به یک چشم میدید و میان زرتشتی و مسلمان فرق نمیگذاشت. طرحی برای حسینیهی محلهی مسلمانان ریخت. ولی ساخت آن به دلیل مسافرتش به تهران به پایان نرسید ولی بعدها مسلمانان آنرا به پایان رساندند. از دیگر کارهای فرزانه خسرو ساخت پایابی است که در جای برخورد دو شاهراه در دو کیلومتری الهآباد به نام پدرخود و به نام «جوی مهر» ساخت. و پایاب دیگری هم در برابر مزرعه صدری ساخت و هم کاروانسرایی به نزدیک دهکده که بهنام خودش نامور است و بنایی بالای یک تپه بهنام «خواجه خضر» بنا نهاده که زیارتگاه مردم است.
فرزانه خسرو پس از آمدن به تهران چون در کار قنات چیرهدست بود، زرتشتیان پایتخت از او میخواهند در کندن قنات یکی ازروستاها آنها را راهنمایی کند. فرزانه خسرو خواهش آنها را پذیرفته و با هزینهای کمتر از نیم، و از آنچه را که کارشناسان تهرانی برآورد کرده بودند به انجام میرساند. پس از موفقیت در اینکار در پایتخت نامی میشود. رقیبان وجود او را گیر بزرگی در پیشرفت کارخود دانسته از اینرو کمر به قتل او بسته در سال ۱۲۸۸ خورشیدی و در۶۵ سالگی او را از پشت بام پایین پرت میکنند و او را میکشند.
*اله به معنای شاهین است.
برگرفته از:
شهمردان، رشید، تاریخ زرتشتیان فرزانگان زرتشتی، انتشارات فروهر-۱۳۶۳ رویههای۴۷۶تا۴۸۰

بازدید نوشته: 6,858 بار
نام نیکو کربماندزادمی به کزوماند سرای زرنگار
بیاری اهورامزدا
زنده نام کسانیکه بادر ک آموزه های زرتشت وپیام گاتهاآرامش وخوشبختی خودرادرخدمت به دیگران وکاستن الام دردمندان دانسته ودراین راه ازاهدا جان ومال خودابایی نداشته ونام نیک خودراجاودان ساخته اند.
به روان پاک خسرو مهربان وهمه نیکان وپاکان جهان درودباد.
درود
تاریخ کهن زرتشتیان بزرگ مردان زیادی رابه خوددیده ولی تعجب من ازاین است که چرااکنون ودرحال حاضرنظیرچنین اشخاصی بین زرتشتیان نیست؟