- یتااهو – تارنمای فرهنگی زرتشتیان ایران - https://www.yataahoo.com -

نردبان‌هایی‌ست پنهان در جهان

عکس تزیینی است [1]«ای هستی‌بخش یکتا با سرودهای ستایش تو و هم‌چنین اشا و وهومن و خشترا را می‌پرستم و خواستارم که در فرازین راه آسمانِ حقیقت گام نهاده و به آوای حق که از دوست‌داران تو در گروثمان برخواهد خاست گوش فرادهم.» (یسنا-هات ۵۰بند۴، برگردان فیروز آذرگشسب)
در این نوشتار تلاش می‌شود تا نشان داده شود اشوزرتشت از «دوزخ» و «بهشت» به گونه‌ی مادی نمی‌اندیشیده است.

اگرچه گیتی و جهان هستی را که زیر(:تحت) قانون‌های اهورایی و نظم «اشا» راه خویش را می‌پیماید، سپاس و ستایش می‌کند و پایه‌های(:مراتب) بهشت و دوزخ مادی را در حالت‌های گوناگونِ همین هنجار و سامان(:نظم) می‌بیند و گیتی و جهان حسّی و ملموس را پاره‌ای از یک روند بی‌آغاز و بی‌انجام می‌خواند. همین‌گونه مردمان را به سوی آرمانی بس والا و بدونِ توصیف و آکنده از شور و هیجان می‌خواند و اشاره می‌کند و آن، هم‌پرسگی(:هم‌صحبتی) با یار بی‌مانند است. به‌گونه‌ای که اشوزرتشت از این حالت خویش آگاهی داده است و ‌هات ۴۴ گاتها که با این جمله کلیدی آغاز می‌شود و بر سر هر یک از بندها بازگو می‌شود از این نکته می‌گوید: «ای هستی‌بخش یکتا پرسشی از تو دارم و خواستارم حقیقت را بر من آشکارسازی» و به این حالت مینوی «هم‌پرسگی» با اهورامزدا گفته شده است که بی‌گمان بنابه دریافت‌ها و تعریف‌های اهل فلسفه می‌توان آن را «عروج به عوالم عقول» خواند که این راه می‌تواند تا آن‌جا باشد که از آن به جایگاه(:مقام) «فنا» برداشت می‌شود.
نور گوهر نور چشم ما شدی
هم سوال و هم جواب از ما بُدی«مولانا»
کم‌تر از ذره نِه‌ای پست مشو مهر بِورز
تا به خلوت‌گه خورشید رسی رقص کنان«حافظ»
”بهمن امشاسپند پرسید از زرتشت که کیستی و از چه کسانی و تو را چه بیش آرزو است و تو را به چیست کوشش؟ پاسخ آورد که زرتشتم پسر «اسپیتمه»، اندر جهان به پرهیزگاری آرزومندترم، مرا آرزو است که از آن‌چه کام ایزدان است، آگاه شوم و چندان پرهیزگاری وَرزَم تا مرا رهنمون باشند به زندگی پاک. بهمن به زرتشت فرمود که فراز رو به انجمن مینوان آن چند را که بهمن به نُه گام برفت. زردشت به نَود گام پیمود و چون نَود گام برفته بود. انجمن هفت امشاسپند را دید چون به بیست‌و چهار پایی امشاسپندان آمد از روشنی بزرگ امشاسپندان آن‌گاه، سایه خویش را بر زمین ندید. جای انجمن اندر ایرانویج بود به سوی مشرق بر ساحل رود داییتی، زردشت نماز برد و گفت که نماز بر هرمزد، نماز بر امشاسپندان و فراز شد به گاه پرسندگان بنشست.“ (پژوهشی در اساتیر ایران،مهرداد بهار – بخش بیست‌ویکم گزیده‌های زاد اسپرم)
دیده شده است که هفت امشاسپند را پله‌های بالارفت و پیشرفت(:ترقی و صعود) یک زرتشتی گفته‌اند. هنگامی‌که یک زرتشتی می‌کوشد و خود را وفادار به راه راستی و اشا می‌خواهد، درهمان هنگام سرگرم(:مشغول) تجربه‌ی نیک‌اندیشی و دریافت «وهومن» است و در این هنگام «خشترا» و شهریاری بر نفس را می‌آزماید و «سپنتا‌آرمییتی» و مهر و فروتنی را از آن خود می‌کند و به «امرتات»و «هئورتات» یعنی جاودانگی، کمال و رسایی می‌اندیشد.
پس می‌توان گفت که رسیدن به این فروزه‌ها، پیش از آن‌که پلکانی و طولی باشند، پیوندی هم‌راستا و هم‌سنگ(:عرضی و موازات) باهم دارند و یک زرتشتی، با تجربه‌‌ی هر کدام از امشاسپندان، در یکی از پله‌های بی‌‌پایان اهورایی قرار گرفته است که مولانا می‌گوید:
سیر عارف هر دمی ‌تا تخت شاه
سیر زاهد هر مهی یک روزه راه
و گمان می‌رود این پندار نادرست سرچشمه از دریافت نارسای(:ناقص) کسانی است که پنداشته‌اند هفت امشاسپند با هفت‌گام «سیر و سلوک»، در آیین میتراییسم هم‌خوانی دارد. چراکه در این‌جا رهرو(:سالک) گام‌های هفت‌گانه را می‌گذراند تا به جایگاه «پیر» برسد.(هفت گام آیین میتراییسم: کلاغ، همسر، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید، پیر)
در این‌جا به سروده‌هایی از مولانا می‌پردازیم که گام‌های بالارفت مردمان را تا بی‌کران(:بی‌نهایت) برمی‌شمرد. گویی که می‌خواهد بگوید مردمان با دریافت امشاسپندان و آراسته شدن به فروزه‌های اهورایی در یکی از گام‌های بی‌پایان اهورایی هستند و این راه پس از جهان گیتی هم، هم‌چنان ادامه خواهد داشت:
صد هزاران حشر دیدی ای عنود
تاکنون هر لحظه از بدو وجود
از جمادی بی‌خبر سوی نما
وز نما سوی حیات و ابتلا
باز سوی عقل و تمییزات خوش
باز سوی خارج این پنج و شش
تا لب بحر این نشان پای‌هاست
پس نشان پا درون بحر لاست
زانک منزل‌های خشکی ز احتیاط
هست ده‌ها و وطن‌ها و رباط
باز منزل‌های دریا در وقوف
وقت موج و حبس بی عرصه و سقوف
نیست پیدا آن مراحل را ستام
نه نشانست آن منازل را نه نام
هست صدچندان میان منزلین
آن طرف که از نما تا روح عین
در فناها این بقا را دیده‌ای
بر بقای جسم چون چفسیده‌ای
هین بده ای زاغ این جان باز باش
پیش تبدیل خدا جان باز باش(دفتر پنجم مثنوی)

به اشتراک بگذارید...