دیوان حافظ و دبستان مغان
دکتر حسین وحیدی: از جمله دبستانهای فلسفی و اخلاقی فرهنگ ایرانی دبستان «مغان» است. از همان زمان، یعنی از چندین هزار سال پیش که آموزگار بزرگ ایرانی – اشوزرتشت، برای گسترش و نگهداری و نگهبانی آیین گرامی و ارزنده خودش «انجمن مغان» را با گزینش نخبگان و فرزانگان پی نهاد، یک سازمان و یک پرهون(:دایره، حلقه) آراسته و استوار برای نگهبانی و پاسداری فرهنگ ایرانی و همه داشتهها و پایههای ملی ایران زمین پدید آمد و همین سازمان است که در درازنای زندگی تاریخی ملت و میهن ما با استواری و پیگیری شگفتیآور پایههای فرهنگی و ملی ما را نگهبانی کرده و در گسترش آن کوشیده است.
درباره چگونگی کار و برنامهی انجمن و فراز و نشیب آن در درازنای تاریخ کشور ما سخن بسیار است که جای آن اینجا نیست و همین اندازه گویم که یکی از کارها و برنامههای انجمن، موضوع «آرایش روان» بود که برای توضیح مطلب بهتر است سخن را از زبان یکی از ستارگان بزرگ ادب ایرانی و دبستان ارزنده «مغان» – حافظ بزرگ بشنویم. حافظ در دیوان جاودانی خودش با سخنی معجزهآسا و سحرآمیز ما را با پایههای دبستان مغان آشنا میکند. حافظ گرایش خود را به فرهنگ مغانه و دیرپایی و همچنین ریشه و پایه کهن آنرا بیان میکند:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند / که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
شاعر بزرگ گرایشهای نادرست و رویدادهای ناخوش زمان و ناسازگاری آنها را با پایههای روشن و گرامی فرهنگ مغانه بیان میکند و شکوه خود را از آنها باز مینماید:
تشویق وقت پیر مغان میدهند باز / این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
وابستگی ژرف و دیرینه حافظ به دبستان مغان در شعر او آشکارا و بسیار بازگو میشود:
چهل سال بیش رفت که من لاف میزنم / کز ساکنان درگه پیر مغان منم
حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است / بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
حافظ آشکارا میگوید که وابسته به دبستان مغان است و هرگز رهایی و جدایی از آنرا به مصلحت خود نمیداند:
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت / چرا که مصلحت خود در آن نمیبینم
حافظ سرآغاز بالندگی اندیشه و منش و روشنایی دل و جان و روانش را از آن زمان میداند که به دبستان مغان پیوسته و در خدمت پیر مغان درآمده است:
آن روز در دلم در معنی گشوده شد / کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
بیرون آمدن از نادانی و وارد شدن به دنیای دانش راستین نیز چیزی است که حافظ آن را نتیجه عنایت پیر مغان میداند:
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند / پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
در آن زمان که شاعر سرگردان است و برای گزینش راه درست در تلاش است، آوای دل و فرمان خرد او را بهسوی گزینش راه پیر مغان فرامیخواند:
حافظ تو برو بندگی پیر مغان کن / بر دامن او دست زن و از همه بگسل
گرم نه پیر مغان در بروی بگشاید / کدام در بزنم چاره از کجا جویم؟
خواهم شدن بکوی مغان آستین فشان / زین فتنهها که دامن آخر زمان گرفت
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش / کو به تابید نظر حل معما میکرد
ز کوی مغان رو مگردان که آنجا / فروشند مفتاح مشکل گشایی
هنگام پیوستن به دبستان مغان، حافظ از کرامتهای پیر و دبستان آگاه میشود و بزرگترین کرامت دبستان را راستی و بیریایی میداند و این بیریایی در زمانی که همه چیز رنگ ریا دارد، بیش از هرچیز حافظ را فریفته میکند:
من از پیر مغان دیدم کرامتهای مردانه / که آیین ریایی را بجایی برنمیگیرد
حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست / درس وفا و مهر بر او خوان وزو شنو
دولت پیر مغان مرشد ما شد چه تفاوت / در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
از استان پیر مغان سر چرا کشیم دولت در آن سرا و گشایش در آن درست
با این وابستگی سخت و استوار به دبستان مغان شاعر بزرگ در غزلهایش پایههای آرمان مغان را که برای آرایش روان گفته شده است بیان مینماید و حافظ نخستین شرط را پاکی از همه زنگارهای اندیشه و دل و روان.
شستشویی کن وانگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند / پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
در راه پاکی، حافظ بنا به آموزشهای مغانی نخستین گام را ستیز با خودبینی و خودپرستی میداند، زیرا در دبستان مغان بزرگترین دشمن آدمی خودپرستی و خودبینی است و همین دشمن است که او را به هزار کژروی و کژاندیشی و کژرفتاری میکشاند:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دورست / بر رخ او نظر از آیینه پاک انداز
یا رب آن زاهد خودبین که بهجز عیب ندید / دود آهیش در آیینه ادراک انداز
تا عقل و علم بینی بیمعرفت نشینی / یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی / تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
هنگامیکه انسان سرش از باد خودخواهی و خودبینی تهی شد، آنگاه دلش آینه تجلی مهر میشود و مهر و عشق آدمی را در بوته گرم میاندازد و همه اخال نخراشیده را از جان و دل او بیرون میکند و او را پاک و وارسته میسازد:
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی / که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
عرفان مغانه و اندیشههای حافظ
ستیز با دورویی و فراخواندن مردمان براستی و یکرنگی نیز یکی دیگر از گامههای آرایش روان در عرفان مغانه و اندیشههای حافظ است:
جام میگیرم و از اهل ریا دور شوم / یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم / تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
در دبستان مغان و راه حافظ زندگی این جهانی، عشق به طبیعت و برآوردن خواستهای سرشتی و زیبایی خواهی و زیبایی پرستی جای ویژهای دارد:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد / من و ساقی بر او تازیم و طرحی نو دراندازیم
چو در دست است روی خوش بزن مطرب سرودی خوش / که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان براندازیم
از دیدگاه دبستان مغان و مکتب حافظ، آرایش روان فردی بدون آرایش اجتماعی میسر نیست و بنابراین ستیز با ناهنجاریهای اجتماعی نیز در این دبستان پایگاه بزرگی دارد:
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش / که دست دادش و یاری ناتوانی کرد
ستیز با خشکاندیشی و تعصب بیجا نیز یکی دیگر از پایههای عرفان مغان و شیوه حافظ است:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش / هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست / همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
این بود گوشهای از دبستان اخلاقی مغان و دیدگاهها و نگرههای سرآمد برجسته این دبستان، حافظ شیرازی که همانگونه که گفتم این دبستان در درازنای تاریخ پرفراز و نشیب کشور ما در نگهبانی و پاسداری فرهنگ دیرینه ما پایگاه بس بلند و والایی دارد. سزاست این دبستان و این کیش را که ادامهدهنده آموزشگاههای گرانبهای انجمن مغان باستان و آموزشهای اشوزرتشت است ارج بنهیم و پاس آنرا بداریم. دبستان و کیشی که پایههای آن مهر و زیبایی و دوستی و وارستگی و بینیازی و فروتنی و نرمی و ستیز با بدی و پرهیز از خشکی است و از دیدگاه فلسفی به دیدگاه و جهانبینی ارزنده و گرامی یگانگی هستی ( وحدت وجود ) پابند است. آنچنان که حافظ فرماید:
موسئی نیست که فریاد انا الحق شنود / ورنه این زمزمه در هر شجری نیست که نیست
بازدید نوشته: 7,525 بار
با سلام این مقاله چیزی بود که من دنبالش بودم .اگر منبع معتبر وواقعی می شناسید یا کتابی در این زمینه لطفا معرفی فرمایید باتشکر
با سلام این مقاله چیزی بود که من دنبالش بودم .اگر منبع معتبر وواقعی می شناسید یا کتابی در این زمینه لطفا معرفی فرمایید باتشکر(سخنان خانم فرانک را باز نوشتم تا برای من نیز راه نما باشید )سپاس
بیاری اهورامزدا
مرید پیرمغانم زمن مرنج ای شیخ چراکه وعده توکردی واوبه جای آورد
***.
درخرابات مغان نورخدامی بینم این چه نوریست عجب این زکجامبینم
جلوه برمن مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می بینی ومن خانه خدامی بینم
***.
درپاسخ به فرانک و امید باید بگویم بهترین منبع دردرجه اول خود دیوان حافظ است که باید باموشکافی به عمق افکارش پی برد. در این باره کتاب های بیشماری به چاپ رسیده از جمله(راهی به مکتب حافظ ) نوشته دکنر علی نقی محمودی بختیاری و (حافظ و کیش مهر)و …توضیحی که میخواهم اضافه کنم کلمه «خرابات مغان» و «راه خرابات» در اشعار حافظ است که خیلیها تصور یا برداشت می کنند که جایگاه و یا عبادتگاهی مخصوص است. ولی به نظر من اشاره حافظ به آیین وفرهنگ ازدست رفته و تخریب شده دیرینه ایرانی است. و آنجا که میگوید به راه خرابات خاکم کنید، منظورش این است که به روش و آیین دین مغان مرا به خاک بسپارید.