مردم انگلیس سرمست از باده خیام
به مناسبت ٢٨ اردیبهشت «بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری»
چشمها را باید شست / به زیر باران باید رفت
حکیم عمر خیام، دنیا و جهان را از روی شوق و مستی میدید.
دریاب که از روح جدا خواهی رفت / در پرده اسرار فنا خواهی رفت
مینوش ندانی از کجا آمدهای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
ما هم چشمها را میشوییم و گونهای دیگر به «عمرخیام» مینگریم، به هنرمندانی مینگریم که در زیر سایهی «عمرخیام» زندگی کردند و هنر خود را در خدمت رباعیات خیام به اوج رساندند.
یکی از این هنرمندان «استاد بهزاد» مینیاتوریست پر آوازهی ایرانی است که دلبستگی ویژهای به خیام و رباعیات این چکامهسرای بزرگ داشت و نفوذ فلسفه و اندیشهی خیام در اندیشهی او موجب شده بود که موضوع اغلب تابلوهای خود را از رباعیات خیام برگزیند.
خداوند هنر استاد بهزاد / که نقش از خامه بهزاد به زاد
هنرمند دیگری که خود را با برگردان رباعیات خیام به زبان انگلیسی؛ شهرهی عام و خاص شد، «فیتز جرالد» بود، زیرا «فیتز جرالد» به برگردان واژه به واژه رباعیات خیام پرداخت بلکه با الهام از اثر جاودانی رباعیات خیام؛ در برگردان آن و در اندیشه و سخن کاملا آزاد بوده است.
در سال ١٨۵٩ کتاب کوچکی با جلد کاغذی در لندن چاپ شد که از چاپخانه یک سر به سبد کتابهای ارزان و بیمصرف رفت، اما یک سال پس از آن دو تن از سرایندگان نامی انگلیس یعنی «روسه تی» و «سووین برن» این کتاب را در سبد کتابهای ارزان یافتند و عنوان این کتاب این بود: “رباعیات عمر خیام، شاعر و منجم ایرانی” و این کتاب را شامل برگردان ٧۵ رباعی خیام به چند شاهی خرید؛ اما چند روز بعد، مانند ورق زر میبردند و هر نسخهای که به دست میآمد با بهای بسیار گزاف خرید و فروش میشد، اما مردم از بس مست بادهی خیام بودند، که به یاد ساقی یا مترجم گمنام و گوشهگیر او بیفتادند، تنها این اندازه میدانستند که مترجم رباعیات گویا «مرد مقدسی است که از صحبت مردم میگریزد، و در یک کشتی شکسته به تنهایی زندگی میکند.»
اما مردم کتاب او را چون شیرینی گرم و تازهای میخریدند؛ و توجه دانشمندان هم به این کتاب جلب شد. اما فقط اینقدر میدانستند که مترجم، افکار خویش را چاشنی آرزوهای دور و دراز خیام کرده است. ادوارد فیتز جرالد پسر یکی از ثروتمندان و اشراف انگلیس بود که در سن ٢١ سالگی از کاخ پدرش فرار کرده و در یکی از دهات دور افتاده چون مرد مقدسی در تنهایی زندگی میکرد، اما اندیشههای خیام بادهگسار از قلم او به کام مردم محافظهکار انگلیسی چکید.
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه / وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلوم نیست / کایندم که فرو برم برآرم یا نه

بازدید نوشته: 4,813 بار
واپسین دیدگاه ها