تیروکمان آرش رمزی از شکارِ «دل»ها، دوستی و مهربانی جهانی است
«جشن تیرگان» که به پاسداشت خیر و برکتِ آب و استورهی تیر و تشتر برپا میشود، در روز تیر از ماه تیر است. پیرامون این جشن مباحثی چون، حماسهی «آرش کمان گیر» و پرتاب تیر به میان میآید.
از آن خوانند آرش را کمان گیر / که از ساری به مرو انداخت یک تیر
تو اندازی به جان من ز گوراب / همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
تو را زیبد نه آرش را سواری / که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری«فخر الدین اسعد گرگانی»
«جلیل دوستخواه» در اوستای دو جلدی و در بخش پیوست و یادداشتها مینویسد: «آرش نام تیرانداز بلند آوازهی ایرانی است که در روزگار منوچهر شاه با پرتاب تیری از یکی از بلندیهای البرز به سوی کوهی در کرانهی آمودریا مرز ایران و توران را نشانگذاری کرد.»
در« تیریشت» بندهای ۶و۳۷ از آرش یاد شده و شتاب رفتنِ «تشتر» – ایزد باران – به سوی دریای «فَراخْ کَرتْ» به شتاب تیرِ او مانند شده است. نام او در اوستا «اِرَخْشْ» و صفت او«خَشو یو یایشو»(= سخت کمان، دارای تیر تیزرو) و در پهلوی «شَباک تیر» و در فارسی«شیوا تیر» ضبط شده است. «مجمل التواریخ والقصص» بهرام چوبین خود را از تبار آرش میشمرد.
«ابوریحان بیرونی» دربارهی جشن تیرگان مینویسد: «پس از آن که افراسیاب بر منوچهر چیره شد، او را در طبرستان محاصره کرد و قرار بر این نهادند که مرز ایران و توران را پرتاب تیری معین شود. در این هنگام فرشته اسفندارمذ حاضر شد و فرمان داد تا تیر و کمانی چنان که در اوستا بیان شده است، برگزینند. آنگاه آرش را که مرد شریف و حکیم و دینداری بود، برای انداختن تیر بیاوردند آرش برهنه شد و بدن خویش را به حاضران بنمود و گفت ای پادشاه به تنم بنگر، مرا زخم و بیماری نیست، اما یقین دارم که پس از انداختن تیر پاره پاره شوم و فدای شما گردم. پس از آن دست به چله کمان برد و به نیروی خداداد، تیر از شست رها کرد و خود جان داد، خداوند به باد، فرمان داد تا تیر را نگاهداری کند. آن تیر از کوه رویان به دورترین نقطه خاور و به فرغانه رسید و به ریشه درخت گردکانی که در جهان از آن بزرگتر درختی نبود نشست.»
در «تیریشت» کردهی چهارم میآید: ”تشتر ستاره رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان به سوی دریای «فَراخْ کَرتْ» بتازد. چون آن تیردر هوا پران که آرش تیرانداز، بهترین تیرانداز ایرانی از کوه «ایر یو خشوت» به سوی کوه«خوانونت» بینداخت. آنگاه آفریدگار اهوره مزدا، بدان دمید. پس آنگاه ایزدان آب و گیاه و مهر فراخ چراگاه آن تیر را راهی پدید آوردند.“
«تاریخ گزیده» نوشتهی «حمدالله مستوفی» به کوشش «عبدالحسین نوایی» دربارهی آرش میگوید: «آرش پسر کیقباد از افراسیاب درخواست تا یک تیر پرتاب راه اضافت کند. افراسیاب رضا داد. آرش به صنعت و ادویه هوایی تیری از ساری، بدان روی مرو انداخت. بدین سبب سر حد، رود جیحون مقرر شد.»
«هاشم رضی» در توضیحات بخش «تیر یشت» میگوید: ”در واقع توجه به افسانهی دلکش و استعارهآمیز «تیشتر» در اوستا مساله تضاد و ستیزه میان خیر و شر، روشنی و تاریکی، بدی و خوبی را به شایستهترین روی، روشن میکند. در اینجا صحنه مبارزه و پیکار در آسمان است. «تیشتر» ستاره باران و ایزد آب و فراوانی و بخشش و برکت است و «اَپه اَشه»،در پهلوی «اَپُوش» دیو خشکی است، که آبها را زندانی کرده و از کار تشتر جلوگیری میکند و سرانجام پس از یک مبارزه طولانی و پرهیجان تشتر و یارانش پیروز میشوند و از آسمان باران میبارد و به هفت کشور روی زمین آب بخش میشود.“
در «شاهنامه ثعالبی» ترجمه «محمود هدایت» چنین میخوانیم: ”«زو» به ساختن تیری فرمان داد که چوبش از فلان جنگل و پرش از بال عقاب فلان کوه و پیکانش از آهن فلان معدن باشد. پس آرش را به افکندن آن اشارت کرد. آرش در عین پیری و آخر عمر، گویی برای انداختن همین تیر مانده بود. چه در حضور افراسیاب بر کوهی از کوههای طبرستان برآمده با کمان خود این تیر را که افراسیاب علامتی بر آن گذارده بود، افکند و همان دم جان سپرد و طلوع آفتاب این عمل آنجا و تیر از طبرستان هوا گرفته به «بادغیس» رفت؛ همین که فرود آمد چنان که گویند ملکی به امر خداوند آن را طیران داده و به «خلم» از شهرستان بلخ رسانید و در آنجای به محلی به نام «کوزین» افتاد که آفتاب هماندم در شرف غروب کردن بود. همینکه این تیر از «خلم» به طبرستان که افراسیاب در آن بود رسید و علامت خود بر آن دید و موثقین وی نیز سقوط آنرا در مکان مزبور تصدیق نمودند، بینهایت از مسافتی که پیموده، متعجب گردید و چون دانست که مشیت الهی در آن مداخله داشته و مجبور است از ایران دست بکشد، ترس بر او مستولی شده جرات نکرد، به عهد خود وفا نکند.“
از این گفتهها، آنچه به کار سخنی تازه است؛ اینکه پیوند حماسهی تیرِ آرش و همانندی و نسبت آن با استوره «تشتر و اپوش» از یک سو و از سویی دیگر، باشندگی آرش در سن پیری و تحلیل نیروی جسمی و تاکید بر فرزانگی و حکمت آرش که با نام حکیم از او یاد شده، شایستهی اندیشیدن است. و نیز ویژگیهای مخصوصِ تیر آرش و عبور تیر از جاهای ویژهای که مورد توجه تاریخ نگاران قرار گرفته جالب توجه میباشد.
همانگونه که دیوِ«اَپُوشْ» از تشکیل و تراکم ابرهای بارانزا جلوگیری میکند و اجازه نمیدهد که مایهی روزی مردمان بر بال ایزدان و بادها به سرمنزل مقصود برسد. افراسیاب نیز در جایگاه «اپوش» بازدارندهی دوستی جهانی است. تا از این خیرهسری همواره آتش جنگهای خانمان برانداز میان مردمان شعلهور باشد و دیوار دشمنی بیش از پیش بلندتر شود و مرزهای آشتی و مهربانی تنگ و تنگتر باشد.
صلح و آشتی جهانی که مانند آبی در کام جهانیان همواره گوارا مینموده است، در حماسهی آرش تناسب بیمانندی با کمآبی و بیآبی ایران زمین پیدا کرده است. این سرزمین از دیرهنگام از بیآبی و کمآبی رنجور بوده است و در سخنان داریوش میخوانیم که خواستار دور بودن این سرزمین از دروغ، خشکسالی و دشمن بوده است.
اینگونه بهچشم میآید که آرش یکی از دانشوران بیمانند سدهها و روزگاران است. که باید به راستی او را یک «سوشیانت» نامید. او با آوردن یک تئوری «اجتماعی– اقتصادی» کوشیده است تا جهان را از گرفتاری، ناله و فریاد رهایی بخشد. همچنانکه در روزگار اشوزرتشت نیز فریاد مردمان از زبان «گوش اوروان» شنیده میشد.
بازگفتهای گوناگون تاریخنگاران از داستان آرش حکایت از کلیت موضوعی دارد که سینه به سینه و طی ادبیات شفاهی دستبهدست شده و هر یک از این تاریخنویسان بنابر برداشت خود، پیرامون نکتههای نهفته آن رمزگشایی کردهاند، همچون، آنجا که از راه طی شده بهوسیله تیر مینویسند و به دقت از جاهای گذر تیر سخن میگویند، این پرسش به میان میآید که از برای نمونه موضوعی که رد پای تاریخی آن حتا در شاهنامه فردوسی بسیار کمرنگ است. چگونه و بر پایهی کدام سرچشمهها(:منابع) با این دقت پرداخته شده است و آیا خامی نیست که بپنداریم شهر «بادغیس» و مانند آن در روزگار پادشاهان کیان موجودیت خارجی داشته است؟ این نمیتواند باشد مگر اینکه، نویسنده بخواهد به پراکندگی و گسترش سخنان و ایدههای آرش دقت نظر داده باشد.
مشخصات ویژهی تیر آرش
در واقع آرش با تئوری خویش مرزهای جغرافیایی را تحتالشعاع مرزهای فرهنگی و اندیشهی خود قرار داده است و با رعایت اصول همزیستی دوستانه و به رسمیت شناختن قومها و آداب و رسومِ کشورهای گوناگون آنگونه که پس از آن در خلفِ آرش و در سامانهی فرمانروایی هخامنشیان سراغ داریم؛ که به مرزهای قومی نیز ارج نهاده میشود؛ از این رو در سخنان رمزگشایانه «صاحب تاریخ ثعالبی» میبینیم که از مشخصات ویژهای برای تیر آرش سخن میگوید که چوبش از فلان جنگل و پرش از پرّ عقاب فلان کوه و پیکانش از آهن فلان معدن باشد، گویی که وی تفسیری از کاخ هخامنشی پیش چشم نهاده است که کشورها و قومهای گوناگون در سامانهی «فدراتیو» هخامنشی به یک اندازه مشارکت داشته و بابلیان، لیدیها، مصریان، ایونیها و دیگران همگی دستدردست هم تحت مدیریت و کشورداری اندیشمندانهی ایرانیان به آبادانی جهان میاندیشیدند. در ادامهی همین برداشت به سخنان ابوریحان توجه میکنیم که از ساختن تیر، با ویژگیهایی که فرشته سفندارمذ در اوستا بر شمرده سخن میگوید؛ بهویژه که امشاسپند «سپنتاآرمیتی» منسوب به مهر و فروتنی است.
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب / تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی«حافظ»
بیتهایی که در منظومهی «ویس و رامین»، «فخر الدین اسعد گرگانی» آمده است، درکنار سخن گفتن از داستان آرش کمانگیر با ظرافت شاعرانه در پیوند با داستان دلدادگی ویسورامین تنظیم شده است تا از این ره گذر شاعر چیرهدست و سخنسنجی چون وی که ادعای پهلوی خوانی و دریافت سخنان پهلوانی را دارد به گشایش یکی از رموز تاریخ شفاهی ایران باستان پرداخته باشد.
ولیکن پهلوی باشد زبانش / نداند هر که بر خواند بیانش
نه هر کس آن زبان نیکو بخواند / وگر خواند همیمعنی بداند«سر آغاز منظومه ویس و رامین»
تیروکمان رمزی از «صید» کردن است – صید و شکار دلها – و ازاین روست که تاکنون تصویر دل و تیر نشانهای از عشق و مهربانی است. بیگمان ایده آرش کمانگیر معطوف به تالیف قلبها و پیوند دلها بوده است و رمزی برای نزدیککردن مردمانِ کشورها و قومها بوده است.
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را / که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد«حافظ»
کوه البرز به عنوان خاستگاه تیر پرتابی
در داستان آرش، کوه البرز به عنوان خاستگاه تیر پرتابی، جایگاه ممتازی دارد از این رو، اندیشیدنی است؛ و از آنجا که کوه البرز در شاهنامه خانهی سیمرغ، – استاد زال – میباشد و نیز کیقباد پادشاه کیانی از البرز کوه به شاهی میرسد در پیوند با تیر آرش موضوعیت پیدا میکند. چرا که تاکید مضاعفی بر جایگاه حکمت آرش دارد که پیش از این در دانشگاه خردمندان و پیران البرزنشین، مراتب خرد را پیموده است و از این دست میتوان به فریدون پور آبتین و بیشه «گاو برمایه»اشاره کرد، که سکوی دادخواهی ایرانیان دربرابر ستم ضحاکیان شد؛ و این همه دلالت بر درستی مدعاست.
باز ارچه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی / مرغان قاف دانند آیین پادشاهی «حافظ»
آرش در سایه ایدههای برگرفته از سرشتِ آفرینش میکوشید که راه کج شده به خوشبختی را بازآورد و مایهی یگانگی جهانیان را به ایشان پیشکش کند و دوستی و مهربانی آنان را به عنوان سربازان اهورایی که برای تحقق خواست مزدا کمر همت بستهاند، گوشزد نماید. تیرِ آرش تیر حکمت بود که مرزهای جهانیان را نه در صحنه کره خاکی که در پهنه کیهان و ماسوا برمیداشت، تا آنان همگی خود را در یک جبهه واحد دربرابر نیروهای اهریمنی و بازدارنده ببینند.
آرش یکی از «پوروتکیشان» و دین آوران نخستین
در حقیقت آرش یکی از «پوروتکیشان» و دین آوران نخستین بهشمار میآید که دستورهای اهورایی را از سرشت آفرینش گرفته است و بیگمان تیر آرش بر جان دین ستیزان، آنانی که اهریمنوار در اندیشههای خودخواهانهی خود غوطهورند و هر اندیشه سازندهای را منافی آرمانهای شخصی خود میدانند تیری جانگداز بود. از اینرو، ترس از واکنش دشمنانهی آنان منتفی نبود، که نه تنها وی مورد هجوم و ترور شخصیت قرار گیرد و به تیر تهمت و دروغ مضروب شود که بیم نابودی فیزیکی وی نیز محتمل مینمود و آرش این حقیقت را به خوبی در آیینه خرد میدید. از اینرو با دانایی کامل از رفتار دشمنِ خیرهسر، خبر پارهپاره شدن خویش را بر صفحه روزگار نگاشت.
تئوری آرش در اندک مدتی گوش به گوش، همهی جهان را پیمود و بر بال بادها گوشه کنار جهان را در نوردید.
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر / که صیت گوشه نشینان، قاف تا فاف است «حافظ»
سخن آرش به زودی ثمره خود را در اندیشهها برجای گذاشت و زمینهی هیجان مردمیرا برای پیدایش یک اندیشهی برتر آنگونه که در مفهوم هات ۲۹ گاتها سراغ داریم فراهم ساخت و شیوایی یخن وی در آهن سرد ایشان اثر کرد چه بسا که لقب «شیوا تیر» برای آرش در نوشتههای متاخر اشارهای بر این مطلب باشد واز اینروکه درخت گردو، که خود نماد باروری و ثمر است رمزی برای بیان جامعه بارور و ثمربخش است.در همین راستا رمز گشایی میشود.
قد خمیده ما سهلت نماید اما / بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد « حافظ»
بازدید نوشته: 6,737 بار
رستم جان،با درود
زحمت بکشید نام «فخرالدین اسعد گرگانی» را در آغاز مقاله اصلاح بفرمایید.با سپاس