«فیروزگری» مهربان نامِ بلندش جاودان
پیشکش به موبد فرزانه «موبد مهربان فیروزگری»
موبَدِ خوشنوای ما، وقت نماز خواندنش
پرتو مهر ایزدیست، در چهرِ پاکِ روشنش
موبَدِ خوشنوای ما، وقت نماز خواندنش |
پرتو مهر ایزدیست، در چهرِ پاکِ روشنش |
گاه نمازش بنگرید، رو بر فروغی بیکران |
از اُزیرَن تا اُشَهَن، وز هاوَن و رَپیتوَنَش |
چون به نماز آید او، با آسمانی نغمهها |
دُر خوشاب ریزد از، لعل گوهر پَرَاکَنَش |
جان را تجلی میدهد، واژ اوستاهای او |
آنگه که کُشتی نُو کند، ز آیین پاک کُهَنَش |
چون بوی گل در برگ گل، بینی عیان در چهرهاش |
اندیشههای خوب او، اَشویی و اَشَوَنَش |
گویی ز نور ایزدی، برِ گردِ رویش هالهایست |
زَم زَمه گر کُند دَمی، هنگام کُشتی بستنش |
شمع و چراغ راه ماست، اندیشه و گفتار او |
پیوستنِ بَر دین بِه، بگُسَستن از اهریمنش |
دلها همه شیدای او، سرها همه سودای او |
جان در کمند مهر اوست، دستان ما و دامنش |
زد حلقهها در چشمِ تر، اشک امید وآرزو |
چون بگشود و نو نمود، سدره وکشتی به تَنَش |
خورشید خاوران بود، در پشت ابر روشنی |
سینهی پُر زِ مهر او، در پَسِ چاکِ پِرهَنش |
رفتار و گفتارش همه، یکرنگی و لطف و صفاست |
دَر بَر گرفته مهر او، اغیار و یار و همگِنَش |
دستانسرای دین ما، گلبانگ «گاتا» گر زند |
بوی بهران میدهد، غنچهی لَعل دهنش |
چون صدف اَر شود دمی، سر تا به پایت گوشِ هوش |
دُر و گوهر دهد تو را، دریای ژرفِ سخنش |
دین بهی بسی دِگر، کاش که داشت همچو او |
تا به نماز آورد، خورده کلان میهنش |
«موبَدِ ماراسِپند» یا «پورداوود» ماست |
یا آنکه «شهزادی» است، دانش و دانستنش |
فیروزگری مهربان نامِ بلندش جاودان |
از پاکی کردار او، اندیشهی وُهومَنش |
بازدید نوشته: 7,119 بار
به راستی که سرودهی نیکی برای انسانی نیک است