در بین راه، یکی پرسید چه کسی مرده است؟ مرد پاسخ داد : آتش!
«زلالی خراسانی» از سرایندگانی است که در مثنوی سرایی توانایی بسزا داشته و «مثنوی محمود» و «ایاز» او بهنام است. «میرزا محمد علی ماهر» که از سرایندگان هم روزگار اوست گفته است که «زلالی» حکایت میکرد:
در یکی از شبهای زمستان، تنی چند از یاران در صحرا فرود آمدند؛ ناگاه آتشی که افروخته بودند، سرد شد. یکی از آن میان برخاست که چوبی پیدا کند، قضا را گذارش به گورستان افتاد و تابوتی در آنجا دیده، آن را بر سر گذاشت که به نزد یاران برد. در بین راه یکی از او پرسید که از عزیزان چه کسی مرده است؟!
مرد پاسخ داد : آتش !
و زلالی بدین مناسبت گفت :
شبی رنـدی در ایــام زمستــان به ســر تــــابوت می بردی شـــــتابان
یکی پرسید از او کای یار دلکش که مرده است از عزیزان ؟ گفت : آتش !
تازه شاعر
گویند :
جوانی ادعا می کرد که شعر میگوید، ولی شاید هم میدانست که مهمل میگوید. روزی پیش استادی رفت و قدری از خزعبلات خود را خواند، سپس از استاد پرسید: به نظر شما چکار کنم تا از شاعران بزرگ شوم ؟
استاد که از مهملات او چیزی نفهمیده بود، گفت: «اول کاری که می کنی، این است که بمیری، چون شاعران بزرگ دنیا همه مردهاند!”
یارینامه: از کتاب آسمان و ریسمان نوشتهی خلیل محمدزاده

بازدید نوشته: 4,968 بار
واپسین دیدگاه ها