خانه > تاريخ پیش از اسلام > اندرز خسرو قبادان

اندرز خسرو قبادان

تندیس انوشیروان دادگر بر سردر کاخ دادگستری تهران چنین گویند که چون «خسرو» پور «قباد» زندگیش به سرانجام رسید پیش از آن ‌که روان از تنش جدا شود بزرگان را چنین اندرز نمود:

که چون در گذرم این تخت را برداشته و به اسپانور ببرید و در آنجا نهاده مردم را بانگ زده بگویند:

ای مردم از بدکاری و گناه بپرهیزید در نیکوکاری کوشا باشید.

به خوشی دنیا دل مبندید.

این تن همان تنی است که تا دیروز از فر و شکوه آن کسی نمی‌توانست از سه گام به او نزدیک‌تر شود و تا دیروز هماره در گسترش اشویی و پاکی کوشش می‌کرد.

اینک هم، همان تن را بنگرید که کسی از ترس پلید شدن به آن نزدیک نمی‌شود. و هر کس به آن دست نهد تا شستشوی نکند و خود را پاکیزه نسازد نمی‌تواند به نماز یزدان بایستد و نباید با نیکان و پاکان آمیزش کند. آری این تن دیروز از فر و شکوه دست به کس نمی‌داد و امروز از پلیدی کسی دست به آن نمی‌گذارد.

پس ای مردم جهان پارسا و نیکوکار باشید و در نیکی و بهروزی جهان و جهانیان بکوشید.

در دین راستی و پیمان استوار باشید.

با رادان و راستان همواره باشید- اندرز آموزگاران پارسا را بشنوید و به کار بندید.

به آنچه به شما رسیده خرسند باشید و به دارایی دیگران آز مدارید.

در داد و دهش به بینوایان و نیازمندان کوتاهی مورزید. بدانید که چون از جهان گذرید، فر و شکوهتان تباه شود و اندوه و شادی در گذرد.

زنهار ای مردم آگاه باشید چون زندگی کوتاه جهان را در سپرید(پشت سر گذاردن) راه دوری شما را در پیش است در آنجا دادگر کردار شما را خواهد سنجید و کسی کردارنیک و کرفه(ثواب) به شما وام نخواهد داد. برای رستگاری پیشکش پذیرفته نخواهد شد.

زنهار ای مردم تن را به روان برتری مدهید. جز با کردارنیک از چینود(پل صراط) گذر نتوانید نمود، زیرا در آنجا داوران راستی (مهر روشن) نگران کردار شما خواهند بود.

از نیکان باشید تا مینوی شوید.

کسی را ریشخند و سرزنش مکنید چه نیکی و بدی در هر کسی هست.

جهان گذران را چون کاروانسرا پندارید و در آن به نیکی رفتار نمایید. زشتی و رنج و آزار را از خود دور یازید.

این نیز گفته شود:

هر کس باید بیاندیشد و بداند که از کجا آمده است، برای چه هست، باز به کجا خواهد رفت و چه خویشکاری(وظیفه) بر گرده اوست.

من چنین می‌دانم که از نزد اهورامزدا خدای یگانه آمده‌ام و برای برانداختن زشتی و دروغ به جهان رسیده‌ام و باز به جایگاه نخستین خود نزد هورمزد خدای بازگشت خواهم نمود و از من اشویی راستی کوشش و دانایی می‌خواهد.

سر چشمه: یوسف ابن برهانی


بازدید نوشته: 6,128 بار
  1. paschutan
    18 دسامبر 2011 در 10:58 | #1

    درود، اسپانور که در ترجمه خط نخست آمده میدان اسب دوانی است ن شهری نزدیک تیسفون. و خسرو میگوید : و چون درگذرم این تخت را ب میدان ببرید…
    و زیبا بود نام متن پهلوی را به همان شکل می آوردید و نمینوشتید اندرز انوشیروان. این را در پاورقی می آوردید.

  2. کیامرزافشاری .
    22 آوریل 2012 در 02:49 | #2

    به نام خداوندجان وخرد.
    ماآرئی هاچه فرهنگ وتاریخ پرباروزیبائی داریم که اگربدرستی درزندگی بکارگرفته شودجهان رشک برین خواهدشد.آن مقدارثروت به شماتعلق داردکه لیاقت خرج کردنش راداشته باشیدبرای زندگی بهتررفاه خانواده پیشرفت تحصیل فرزندان وا کرازدستان برآیددست گیری دیگران ونام نیکی ازخود به جای گذاشتن .
    نام نیکوگربماندزآدمی به کزاوماندسرای زرنگار.
    بقیه آنچه راکه شماثروت ودارائی می نامیدوبه آن دل بسته ایدرویائی بیش نیست که تاجان دربدن داریدبه آ ن دلحوش وبه مجردچشم بستن یک لحظه بادهوا میشود.تاکنون کسی نتوانسته دیناری با خود بگورببردوازگذشتگان جزنام نیک خاطره ای نمانده است .