که روز و ماه آبان است، جشن پاک آبانگان
سرودهی جمشید زرهپوش به خجستگی فرا رسیدن جشن آبانگان (دهمین روز از ماه آبان «روز آبان ایزد» گاهنمای زرتشتی – برابر چهارم آبان ماه گاهنمای رسمی کشور)
به رنگ برف کهساران / چو گلبرگ سپید یاس
زیبا بود تن پوشش / به نازک روسری نرم دیداری
نهفته خرمن پرتاب گیسویش / میان همگنان
با مرد و زن همراه / به دست هر یک عود و اوستایی
من سرگشتهی تنها / پریشانحال وشرمنده
شده محو تماشایش / نگاهش در نگاهم بست
با گرمی! / به چشمانش نگه کردم / چو دریایی
پر از امواج شادی بود / درون چشم زیبایش / محبت موج میزد / هزاران راز و رمز مهربانی
در نگاهش فاش جاری بود / به نرمی گفت میدانم! / فرامُش کردهایی! / شاید نمیدانی!!!
که روز و ماه آبان است / جشن پاک آبانگان
که اینک من / به آیین نیاکانم / لباسی چون پریزادان / سپید سیمگون دارم / به دل شوری دگر دارم
به سر شوقی و آهنگی / خیال جویباران و / هوای بوستان دارم
در آنجا با سرودِ رود و بوی عود / به یاد ایزد آبان
سرایم «یشتِ آبان» را / سرودِ «آبزوران» را
برای باغ و بستانها / برای رود و دریاها / شکوه و فر وزیبایی / فروانی و شادابی / تمنا از خدا دارم
بیا باهم درین شادی دل و جان تازه گردانیم / جهان زندگانی را بهشت جاودان سازیم
نگاهم از نگاه تو / گرفته پیش پاهایم / ز خجلت خیره ثابت ماند
زبس شرمنده گردیدم / که ننگم آمد از خویشم
منِکرده فرامُش / رسم و آیین نیاکان را
چو کرمی / سر به چنبر برده از زشتی / بههر بیغوله میلولم
نه شوری و نه سودایی / نه عشق و مهر و پروایی
ز نادانی جفا کرده / به آیین و ره کیشم
زمانی ساکت وآرام / به دریای هزار اندیشه افتادم
در آن ژرفای پر غوغا / فروغی از درونم خاست
که تا اوج اهورایی / به شهر روشن زرتشت پی بردم
در آن شهری که شادیها / چنان خون در رگ دلهاست
غم دنیا چو خاشاکی است / که بر امواج شادیهاست
در آنجا با غمی هرگز / دلی تنها نمیماند
که هر دل را هزاران دل / همه درد آشنا باشد
ابر شهری که آیینش ریا نیست / کسی دینش به دنیایی نبازد
دروغ و کینه و پیمان شکستن / به شهر روشنش راهی ندارد
در آن شهری که زن همتای مرد است / شریک شادی و غمهای مرد است
جدایی و جفا در کارشان نیست / اساس زندگانیشان اشویی است
تمام مردم، آب و باد و خاکش / چنان آتش به پاکی میستایند
برای بهترین زندگیها / همه آنرا مقدس میشمارند
بهین شهری که در جویش / زلال چشمهها جاریست
درختانش ز سرسبزی / در اوج حسن و زیباییست
هوای پاک دلجویش / نسیمی جانفزا دارد
ز هر سو بوی گلزاران / ز جانان بوی جان آرد
به کُرنش سر فرود آوردم و گفتم! / که اینست رسم و آیینی
اشوزرتشت سردار اشویی است / در آیینش سر مویی خطا نیست
خدایا جاودان بادا / چنین آیین والایی

بازدید نوشته: 5,623 بار
واپسین دیدگاه ها