قصه سنجان، داستان مهاجرت ایرانیان به هند
سروده: بهمن کیقباد(۹۶۹یزگردی-۱۰۰۸ هجری-۱۶۰۰ میلادی)
ویراسته: هاشم رضی
قصه سنجان بازماندهای از ادبیات پراکنده و اندک زرتشتیان به زبان پارسی است. پس از یورش تازیان به ایران و رویدادهای سخت و سوگانگیز، این قصه در تاریخ، زبان و ادب، دین و فرهنگ، سیاست و مسایل اجتماعی، و دیگر شئون ایران، دچار دگرگونیهای بسیار شد.آنچه که از این پس، بهوسیله زرتشتیان (ایرانیانی که از این پس دین و آیین خود را نگاهداشتند) به نظم و نثر پارسی نگارش یافته، اندک است.
از جمله این اندک، قصه اندوهزای مهاجرت پارسیان به هند است. قصهایی تلخ و دردناک که روایات آن سینهبهسینه سپرده میشد، تا سرانجام پاکمردی از نسل آن مهاجران، این روایت را به نظم کشید و برای ما یادگار نهاد، تا راهی در پژوهش و کاوش برای آیندگان باز باشد. و در دارازنای متجاوز از دوسدسال است که این منظومه کوچک که «قصه سنجان» خوانده شده، مورد بهرهگیری خاورشناسان و پژوهشگران است که، در این زمینه کار میکنند.
«قصه سنجان» داستان مهاجرت اندوهناک گروهی از زرتشتیان ایران، پس از گشودهشدن ایران به وسیله مهاجمان تازی به هندوستان است.
این گروه از «سنجان» که از توابع «خواف» در «خراسان» بود آرام آرام به سوی جنوب شرقی ایران کوچ کرده و سرانجام به جزیره هرمز پناه گرفتند.
اما تازیان پس از اندک زمانی به این جزیره نیز دست یافتند. زرتشتیان به ناچار به کشتی نشسته و راه هندوستان پیش گرفتند. پس از بلاها و سختیهایی چند که، از آن جمله گرفتاری شدید توفانی سهمگین بود به سلامت به هند رسیدند.
سرزمینی را که در آن جای گزیدند به یاد سزمین از دست رفتهی میهن، «سنجان» نامیده و آن را آباد کردند.
«حمدالله مستوفی» در کتاب خود به نام «نزهه القلوب سنجان» یا سنگان را از قصبات و توابع «خواف» میشناساند.
در جایی دیگر هنگامی که از توس مینویسد؛ اشاره میکند که، از مشهد تا زاوه(:زاویه) سنجان پانزده کیلومتر است.
اشارات و مدارک کافی موجود است که، قصه سنجان روایتی راستین، از داستانی از داستانهای مهاجرت زرتشتیان ایران به شبه قاره هند است. آثار، شهرها، تاریخها و رویدادهای این قصه همه حقیقت است. خاورشناسان چه بسیار با ریزبینی و کنجکاوی این قصه کوچک را کاویدهاند. از سویی دیگر هیچ پدیدهای که ایجاد شبهه و گمان نماید در داستان وجود ندارد، بلکه روایتی مورد وثوق و مکتوب نیز از سده سوم هجری برجای مانده که اشارتی به این رخداد تاریخی میکند.
«احمد بن یحیی البلاذری» که در سال ۲۷۹ هجری درگذشته، در کتاب خود نامور به «فتوح البلدان» هنگام گفتوگو از فروپاشی کرمان، شرحی نگاشته که به موجب آن گروهی از پارسیان با جنگ و گریز تا جزیره هرمز خود را رسانیده و از آنجا به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند.
هنگامی که کرمان در محاصره تازیان بود، روزی یکی از سرداران عرب به نام «عثمان بن ابی العاصی» که با گروهی همراه بود، مرزبان کرمان را در جزیره در «کاوان» دیده و به قتلش میرساند. چون این رخداد در کرمان به زبانها میافتد، ترس در دل مردمان پیدا میشود.
در همان زمان برای تازیان این وهم پدید آمده بود که، یزدگرد در کرمان است .از اینرو «ابن عامر»(از سرداران تازی)، مردی را به نام «مجاشع بن مسعود سدمی» را برای جستجوی یزدگرد روانه کرمان میکند.
«مجاشع» در «بیمند» با گروهی از پارسیان درگیر شده و سپاهش یکسره نابود میشود. آنگاه هنگامی که «ابن عامر» از فارس به سوی خراسان میرفت، «مجاشع» را برای گشودن کرمان گماشت. وی «شیرجان» را که تختگاه کرمان گشود. اما میانشان شکست پدید آمد و شهر بهگونهی موقت و ظاهری گشوده شد.
سواران پارسی که از شمال شرقی همچنان کوچ کرده تا به جنوب رسیده بودند، دگرباره بر تازیان شوریده و شهر را پس گرفتند. این اخبار به «ابوموسا اشعری» از سرداران تازی رسید. وی «ربیع بن زیاد» را برای گرفتن «شیرجان» گسیل کرده و سپاهی زبده در اختیارش نهاد. «مجاشع» نیز که در کار این حدود آگاه بود با «ربیع بن زیاد» همکاری کرد. دو سپاه بههم آمده و بزرگ شد. شهرهایی را گشودند اما زبده سواران پارسی در هنگامهای مناسب شهرها را آزاد میکردند. سرانجام سواران پارسی را تعقیب کردند. «مجاشع» در دل کینهایی ژرف داشت. به وی آگاهی دادند که سواران کوچکننده پارسی که تشکیل کاروانی را میدادند در «قفص» نزدیک «هرمز» هستند. «مجاشع» با سپاه خود به رویارویی و نبرد پارسیان پرداخت و اینبار پارسیان شکست یافته و پراکنده شدند. گروهی تا آنجا که به کشتی نشسته و راه دریا پیش گرفتند.
این گفتار «بلاذری» بود در کتاب «فتوح البلدان». این رخدادها در سالهایی متجاوز از نیمه نخست سده یکم هجری ثبت شده است. شاید هم بایستی در حدود نیمه سده یکم چنین رویدادی را دانست.
برخی از خاورشناسان برآنند که مهاجرت چندینبار به شکل گروهی از جزیره هرمز انجام گرفتهاست. شاید بهگونه دقیقتری بتوان گفت که، مهاجرت نخستینی که مورد نظر است، به گفتهی جکسون در سال ۷۱۶ میلادی یعنی شست و پنج سال پس از مرگ یزدگرد سوم انجام شده باشد.

بازدید نوشته: 9,488 بار
واپسین دیدگاه ها