سیمرغ، شکستگی های رستم و رخش را یک شبه درمان می کند
شاید کمتر کسی بداند که «هما» همان پرنده افسانه های ایران باستان که همگان آرزوی نشستن آن بر شانه هایشان را داشتند، هنوز هم در طبیعت ایران دیده می شود.
افسانهی این پرنده که نماد زندگانی دوباره و جاودان است از ایران برخاسته همانند «ققنوس» (Phoenix) که در استورههای مصر، یونان و روم دارای اهمیت می باشد.
«هما» را «مرغ سعادت» میخوانند و در استورههای زرتشتی هم از آن با نام «سئنه» یا «سیمرغ» یاد شده است. واژهی سیمرغ در اوستا به گونهی «مرغوسئن» (Meregho Saeno) آمده است که بخش دوم آن در زبان پهلوی با اندکی دگرگونی به شکل «سین» و در فارسی دری با حذف نون «سی» خوانده شده است. بنابراین «سی» به هیچ روی نماینده عددی نیست، بلکه در اوستا به چم «شاهین» بهکار رفته است. نخستین بخش واژه سیمرغ در اوستا Meregho همان است که در زبان پهلوی «مرو» شده و در فارسی دری به گونهی «مرغ» دگرگون شده است.
سیمرغ در نوشتههای دینی زرتشتی
در اوستا نخست سیمرغ را در «بهرام یشت» مییابیم (یشتها؛ بخشی از اوستاست که پس از یسنا و گاتها، کهنترین بخش اوستاست و پس از اشوزرتشت به نگارش در آمده است) در بخشهای ۱۹ تا ۲۱ «بهرام یشت» چنین آمده است: «به سوی او هشتمین بار بهرام اهورا آفریده در کالبد مرغ شاهین که شکار خود را از پایین رفته، از بالا با منقار پاره میکند در آمد که در میان مرغکان تندترین است. که در میان بلندپروازان سبک پروازترین است. در میان جانداران تنها اوست که خود را از تیر پران میرهاند، در هنگام سپیده دم پرواز میکند و در تنگنای کوهها شهپر میساید.»
در بخشی دیگر از «بهرام یشت» چنین آمده: «بهرام اهورا آفریده را میستاییم، بلند پروازی با فَر، این خانه را از برای گلهی گاوان فرا گیرد، چنانکه این سیمرغ چنان که این ابر بارور کوهها را احاطه کند.»
پرندهای با ویژگی انسان
برخی از ویژگی هایی که در اوستا و دیگر کتابهای مذهبی زرتشتی و شاهنامه به سیمرغ نسبت داده شده به طور کامل رنگ انسانی دارد؛ مانند پزشکی. همان گونه که آمد جز اصلی نام سیمرغ در اوستا «سئنه» است و باید بدانیم که این نام دو بار در اوستا برای انسان به کار برده شده:
نخست در بخش ۱۹ «فروردین یشت» فروهر پاکدین «سئن» پسر «اهوم ستوت» را میستاییم نخستین کسی که با ۱۰۰ نفر پیرو در این زمین ظهور کرد و دیگر در بخش ۱۲۶ «فروردین یشت» نیز از یک خانواده به نام «سئن» و سه تن از افراد آن یاد شده است.
چندین شخصیت روحانی هستند که به احتمال زیاد آنان را در وجود سیمرغ، حکیم و دانای دانسته اند. برای نمونه در«برهان قاطع» چنین آمده است: «سیمرغ به چم (معنی) نام حکیمی است که زال در خدمت او کسب کمال کرد». در نوشتههای پهلوی نیز بدین نام بر میخوریم در بند پنجم از کتاب «دینکرد» آنجا که دستوران دین زرتشت سخن می گویند درباره «سَئِن» چنین آمده است که ۱۰۰ سال پیش از ظهور زرتشت زاده شده و ۲۰۰ سال پس از ظهور دین درگذشت، او نخستین پیرو مزدیسنا است که ۱۰۰ سال زندگی کرد و با ۱۰۰ تن از مریدان خویش به روی زمین آمد.
برای تحلیل و دریافت فروزه های انسانی سیمرغ باید توجه داشت که در روزگار کهن موبدان، افزون بر کارهای روحانی و دینی، کار پزشکی را نیز بر دوش داشتند. بازتاب همین امر است که سیمرغ به گاه زادن رودابه دستور میدهد تا موبدی را برای جراحی او فرا خواند و آن گاه خود در این عمل دشوار پزشکی شرکت میکند. گمان میرود که ویژگیهای درمانگری که در اوستا به پرهای مرغ «وارَغن» نسبت داده شده و همچنین ویژگی درختی که سیمرغ بر آن آشیان دارد و سرچشمه داروهاست از همین شخصیت انسانی گرفته شده است.
کوه آشیان سیمرغ
در کتاب اوستا از کوهی به عنوان جایگاه سیمرغ نام برده نشده است بلکه آشیان سیمرغ بر درخت «ویسپُوبیش» در میان دریای «فَراخکَرت» قرار داشته است. اما در بسیاری از کتابهای ادبی فارسی کوه «قاف» و در شاهنامه فردوسی «البرز» کوه جایگاه آشیان سیمرغ شناسانده شده است.
کوه دیگری که نام آن در اوستا و برخی از کتابهای پهلوی آمده «اَپَرسین» کوه است این کوه هم از دید تشابه لفظی با نام سیمرغ و هم از دید جغرافیای اساتیری میتواند جایگاه سیمرغ فرض شود. در گزیدههای «زادِسپَرم» چنین میخوانیم: «پس از البرز «اَپَرسین» کوه بزرگ تر از همه است. همانا «اَبَرسام» کوه نیز خوانده شد که بُنَش اندر سیستان و سَرَش به مرز پارس به سوی خوزستان است.»
چهرهی سیمرغ در شاهنامه
سیمرغ در شاهنامه نخستین بار در روزگار پادشاهی منوچهر آشکار میشود و در حماسهی ملی ایران نقشی بزرگ بر دوش میگیرد. نقشی که نمودار همه شخصیتها و افسانه هایی است که درباه این مرغ در اوستا و کتابهای پهلوی یاد شده است. زیرا زال را در کُنامَش می پروراند و پس از آن چندین بار خانواده زال را از گرفتاری ها نجات میدهد و پیشگویی و چارهگری و پزشکی میکند.
سیمرغ در شاهنامه به بزرگی اندام و قدرت پرواز وصف شده است. برای نمونه در خوان پنجم که اسفندیار سیمرغ را میکشد پرو بال او دشت را می پوشاند و خون او گردونه و زمین را گلگون میکند. هنگامی که زال به ابر کوه مینگرد از بزرگی مرغ به شگفت میآید.
در شاهنامه سیمرغ پزشکی ماهر است، که در بهبود بخشیدن به زخم ها و جراحی و زایمان چیره دست است. چنان که شکستگی های رستم و رخش را یک شبه درمان میکند و هنگام زادن رودابه دستور جراحی میدهد. در ادبیات داستانی کهن و قصه های عامیانه نیز چنین آمده است که، هنگامی که پادشاه و یا امیری درمیگذشت و وارثی نداشت برای روشن نمودن جانشین او، همه مردم در میدانی گرد هم آمده و «هما» را رها میکردند. «هما» روی سر و شانه هر کس مینشست، او پادشاه یا امیر آن کشور می شد.
یاری نامه: کتاب سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران، دکتر علی سلطانی گرد فرامرزی، چاپ نخست، ۱۳۷۲

بازدید نوشته: 10,671 بار
ممنون بابت این مطلب مفید