«کمبوجیه» در مصر همانند «کوروش» بزرگ در بابل، رفتار کرد
نام این پادشاه را چنین نوشتهاند: در سنگنبشتهی بیستون داریوش یکم -«کبوجیه»، در نسخهی بابلی همان سنگنبشته-«کمبوزیه»، در اسناد مصری-«کنبوت» و «کمبات»، هرودوت و دیگر تاریخ نگاران یونان باستان-کامبزوس»، ابوریحان بیرونی-«قمبسوس» و «قمبوزس»، ابوالفرج بن عربی – «قمباسوس بن کوروش».
شوربختانه در تورات نامی از این پادشاه برده نشدهاست. درصورتیکه میدانیم تورات نامهای بیشتر پادشاهان ایرانی را درست آوردهاست. روانشاد حسن پیرنیا (مشیرالدوله) بر این باور بود که نام درست این پادشاه «کبوجیه» است که نویسندگان یونانی آنرا بهگونهی «کامبوزس» نوشتهاند و اروپیان او را «کامبیز» مینامند.
«کمبوجیه» پسر «کوروش» بود و «هرودوت»، نام مادر او را «کاساندان» مینویسد. «کتزیاس» (یکی از تاریخ نگاران یونان باستان ) نام مادر او را «آمیتیس» نوشتهاست. میگویند که کوروش همسر خود را بسیار دوست داشت و از مرگ او بسیار اندوهگین میشود، سپس دستور میدهد که آیین سوگواری برپا کنند.
واقعهی بردیا
کوروش بهجز از «کمبوجیه» پسر دیگری داشت بهنام «بردیا» که از کمبوجیه کوچکتر بود و فرمانروایی ساتراپنشینهای شمالشرقی کشور شامل: پارت (خراسان)، گرگان، باختر، خوارزم، کرمان و بلخ را بر دوش او بود. نام «بردیا» را چنین نوشتهاند: در سنگنبشته کوه بیستون داریوش یکم–«بردیا»، در نسخه بابلی همان سنگنبشته-«برزیا»، هرودوت ودیگر تاریخ نگاران یونانی-«مردیس».
کوروش در اندیشهی حمله به مصر افتاده بود، ولی چون درگذشت، پس کمبوجیه این آرمان را برآورده ساخت. اما او پیش از حرکت به سوی مصر به سبب وحشتی که از قیام برادرش بردیا برای بهدستآوردن فرمانروایی پارس در نبود خودش را داشت، پنهانی او را کشت. شاید درباریان و مردم هم به بردیا علاقه ویژهای داشتند. البته دربارهی کشته شدن بردیا داستانهای گوناگونی وجود دارد که در شماری از آنها، نفرین مادر کمبوجیه به پسرش و گرفتار شدن کمبوجیه به عذابی سخت، دیده میشود.
لشکر کشی کمبوجیه به مصر
درآغاز باید گفت که برخی از پژوهشگران بر این باورند که کوروش به هیچروی در اندیشهی حمله به مصر نبود، چون حدود مرزهای ایران بسیار گسترده بود و کوروش نیازی به کشورگشایی بیشتر نداشتهاست. حدود مرزهای ایران از سوی باختر شامل: دریای اژه و دریای مدیترانه – از سوی خاور تا نزدیکی رود سند-از سوی شمال به دریای سیاه، کوههای قفقاز، دریای مازندران و رود سیحون-از سوی جنوب به شاخاب(:خلیج)فارس و دریای عمان میرسیدهاست. برخی دیگر از تاریخنگاران میگویند که، کوروش در اندیشهی گرفتن مصر بود، ولی رسیدگی به کارهای شمالخاوری و خاور ایران این فرصت را به او نداد که به مصر حمله کند. با این وجود کمبوجیه از روزی که به پادشاهی رسید، نقشهی گرفتن مصر را درسر میپروراند.
هرودوت به نقل از مصریها در کتاب تاریخ خود نوشتهاست که کمبوجیه سفیری را به مصر میفرستد و دختر «آمازیس»، فرعون مصر را خواستگاری میکند. این کار کمبوجیه بر اثر تحریک یک چشم پزشک مصری که در دربار ایران بود، انجام میگیرد. چون پیش از این کوروش از «آمازیس» پادشاه مصر خواست که بهترین چشم پزشک مصر را برگزیند و به پارس بفرستد، او این شخص را برگزید و او را از زن و فرزندانش جدا میکند و به پارس میفرستد. از اینرو این چشم پزشک سخت از «آمازیس» میرنجد و از کمبوجیه میخواهد که دختر آمازیس را خواستگاری کند. درپی این درخواست، فرعون مصر تصمیم میگیرد بهجای دختر خودش، دختر پادشاه پیشین مصر را، نزد کمبوجیه بفرستد. مدتی کمبوجیه در اشتباه بود، تااینکه دختر راز خود را آشکار میکند و به کمبوجیه میگوید که من دختر «آپرییس» هستم. از اینرو کمبوجیه بسیار ناراحت میشود و تصمیم میگیرد که بهمصر حمله کند. ولی به نظر نمیرسد این گفتهی مصریها درست باشد، چون حمله کمبوجیه به مصر از برای کشورگشایی بودهاست. چراکه تاریخ نشان میدهد، هنگامی ملتی در اندیشهی گسترش سرزمین خود باشد، هر پادشاهی که به تخت مینشیند، آن راه را ادامه میدهد تا به متصرفات موروثی، افزوده شود و ازنظر شهرت از نیاکان خود بازنماند.
هرودوت دربارهی آغاز سفر جنگی کمبوجیه به مصر مینویسد: شخصی بهنام «فانس» از «آمازیس» فرعون مصر بسیار رنجیده میشود و از مصر میگریزد. او خود را به پارس میرساند و اوضاع مصر را برای شاه میگوید. او به کمبوجیه سفارش میکند از راه خشکی وارد مصر شود، از اینرو کمبوجیه سفیری را نزد پادشاه عرب در عربستان میفرستد و از او میخواهد که از کشورش گذر کند. پادشاه عرب هم میپذیرد و آب انبارهایی را در صحرای عربستان و شبه جزیرهی سینا(عربستان سنگی روزگار باستان) برای سپاهیان کمبوجیه میسازد.
«آمازیس» فرعون مصر، از شنیدن لشکرکشی کمبوجیه بسیار نگران میشود. چون او در موقع لزوم هیچ کمکی به لیدیه و بابل نکرده بود، اکنون که این خبر را شنیده بود، اندیشید که، کمبوجیه با داشتن نیروی دریایی نیرومند که از فنیقنیها و یونانیهای آسیای صغیر تشکیل داده بود، از راه دریا به مصر حمله خواهد کرد. بنابراین با جزایر یونان و قبرس که تابع دولت ایران نبودند، گفتوگو کرد تا کشتیهای خود را به کمک نیروی دریایی مصر بفرستند. از خوش شانسی کمبوجیه «آمازیس» که شخصی مدیر و فعال بود درمیگذرد و «پسامتیک»(فستمیخ) سوم جانشین او میشود. این پادشاه، توانایی آن را نداشت که بتواند مصر را از دست دشمنی نیرومند مانند کمبوجیه نجات دهد.
جنگ با مصریها به گفتهی هرودوت
لشکر ایران از کویر میگذرد و به «پلوزیوم» که در کنار شعبهی نخست رود نیل از سوی خاور است، میرسد و در برابر لشکر مصر خود را میآراید. سپس جنگ سختی آغاز میشود و به هر دو، تلفات زیادی وارد میشود، ولی سرانجام مصریان وادار به تسلیم میشوند. مصریها پس از این شکست با بینظمی بهسوی «منفیس» پایتخت مصر باستان فرار میکنند. تسلیم شدن مصریها اهالی «لیبیا» (این لیبیا، با کشور لیبی تفاوت دارد و شامل بخش گستردهای از قاره آفریقا منهای مصر و حبشه میشدهاست.) را به وحشت میاندازد و آنها بدون جنگ کردن، باجی را برای خود معین کرده و به همراه هدایایی برای کمبوجیه میفرستند. اهالی «سیرن»(از مستعمرهای یونان در آفریقا) و «برقه» هم باج و خراج خود را به همراه سفیرهایی نزد کمبوجیه میفرستند.
پس از تسخیر ارگ «منفیس»، کمبوجیه «پسامتیک» را دوباره فرمانروای مصر کرد. ولی به سبب شورشی که ایجاد کرد، کشته شد. سپس کمبوجیه به شهر «سائیس» رفت. این شهر در نزد مصریان بسیار ورجاوند و سپند بود. پس از گرفتن مصر، کمبوجیه در اندیشهی حمله به «قرطاجنه»، «آمون» و «حبشه» افتاد. از آنجایی که حمله به «قرطاجنه» باید از دریا صورت میگرفت، بنابراین کمبوجیه از «فینیقی»ها کمک خواست. ولی چون این کشور از مستعمرهای پیشین فینیقیه بود، آنها به کمبوجیه کمک نکردند، بنابراین او از حمله به «قرطاجنه» منصرف شد. کمبوجیه به نزد پادشاه «حبشه» سفیرانی را فرستاد، ولی پادشاه حبشه به سفیران پارسی چیزهایی را نشان داد و سخنانی را گفت که آنها تا اندازهای
ترسیدند، ولی سرانجام کمبوجیه به حبشه حمله کرد. اما او بهدلیل اینکه غذا و تدارکات لازم را برای سپاهیانش فراهم نکرده بود، با دادن تلفات زیادی مجبور به عقبنشینی شد. کمبوجیه لشکری را که برای تصرف حبشه فرستاد دو بخش کرد و بخشی را برای تصرف شهر «آمون»(آمون یا خدای خورشید یکی از خدایان بزرگ مصر باستان است) فرستاد ولی از سرنوشت آنها آگاهی درستی بهدست نیامدهاست. با این وجود در روزگار داریوش یکم و خشایارشا «حبشه» و «قرطاجنه» جز کشورهای تابعه ایران بودند.
برخی از تاریخ نگاران یونان باستان کمبوجیه را فردی خشن و جلاد میشناسانند که کشتار زیادی در مصر به راه انداخت. برخی دیگر نیز او را دیوانه دانستهاند، ولی بهنظر نمیرسد این ادعاها سند تاریخی معتبری داشته باشند. زیرا اگر او فردی دیوانه یا خشن بود، هرگز نمیتوانست بر فرعون توانمند مصر پیروز شود و تا مدتی بر مصر حکومت کند. یونانها همچنین آوردهاند که کمبوجیه بهدلیل علاقه به خواهرش با او ازدواج میکند و بر اثر اختلاف نظری که دربارهی کشتهشدن برادرش «بردیا» با همسرش پیدا میکند، او را میکشد. ولی به نظر نمیرسد این گونه ادعاها هم سند تاریخی معتبری داشته باشند. ظاهرا کمبوجیه فرزند پسری نداشتهاست که بتواند او را به عنوان جانشین خود تعیین کند.
تصرف مصر توسط کمبوجیه به گفتهی مصریها
خاورشناسان بزرگ اروپایی برای تایید درستی این نوشتهها به سندی معتبر از یک مصری که همروزگار کمبوجیه بود، دست یافتند. توضیح اینکه در «کلیسای واتیکان» مجسمهای از یک تن مصری وجود دارد که شاهد گشودهشدن مصر بهدست کمبوجیه بودهاست. این مجسمه دارای سنگنبشتهای است که زندگینامهی صاحب مجسمه و رخدادهای آن روزگار مصر در آن دیده میشود. این مجسمه مربوط به پسر رییس نیایشگاههای سپند شهر «سائیس» است. او در روزگار «آمازیس» فرعون مصر علیا و سفلی، خزانهدار پادشاه، رییس کاخ پادشاهی و فرد مورد اعتماد کامل پادشاه بودهاست. او سپس در روزگار «پسامتیک» سوم رییس کل کشتیهای پادشاهی مصر باستان شد. پس از چیرهشدن کمبوجیه بر مصر، او فرد مورد اعتماد و پزشک بزرگ مصر میشود. او از کمبوجیه خواهش میکند که شکوه معبد بزرگ «نیت»(مادر خدایان مصر باستان) و چند معبد دیگر را که مربوط به خدایان مهم بود و در شهر سائیس قرار داشت، به آنجا برگرداند و آسیاییهایی را که در معبد «نیت» اقامت داشتند، از آنجا بیرون کند. کمبوجیه هم چنین میکند و زمینها و خانههای خوب به مصریها میدهد. او دربارهی خدمات خود به مردم مصر مینویسد که آنها را از بدبختی و گرسنگی نجات دادهاست. از این نوشتهها چنین بر میآید که کمبوجیه در مصر همانند کوروش بزرگ در بابل رفتار کرد و به همهی آداب رسوم مصریها ارج نهاد.
برخی نوشتهاند که، کمبوجیه معبدهای مصریها را ویران کرد. ولی جاهای سپند یهودیان و قوم بنیاسراییل را گرامی داشت. ولی بر پایهی اسناد و نوشتههای مصریان، آنها کمبوجیه را زادهی خدای بزرگ «را» و فرعون قانونی خود میدانستند و بر این باور بودند که که با رفتن او به مصر سلسلهی بیستوششم(۲۶)فراعنه یا سلسلهی پادشاهان سائیس منقرض میشود و سلسله بیستوهفتم(۲۷) بنیاد نهاده میشود که تا روزگار پادشاهی اردشیر دوم هخامنشی ادامه پیدا میکند .
درگذشت کمبوجیه
آنچه که برداشت میشود، کمبوجیه پس از نزدیک به هفت ماه فرمانروایی بر مصر درمیگذرد. دربارهی مرگ کمبوجیه هم داستانهای گوناگونی وجود دارد. برخی میگویند که او خودکشی کرد و برخی دیگر از تاریخ نگاران میگویند که او بر اثر بیماری صرع دیوانه شده و سپس درگذشتهاست. ولی به نظر نمیرسد هیچ یک از این داستانها سند تاریخی معتبری داشته باشند.
هنگامی که کمبوجیه در مصر بود، یکی مُغ مادی بهنام گِئومات از نبود طولانی کمبوجیه استفاده میکند و خود را در پارس شاه میخواند. او چنین وانمود میکند که بردیا برادر کوچکتر کمبوجیه است. این خبر ناراحت کننده هنگامی به کمبوجیه رسید که او در راه بازگشت به پارس بود، اما وی هرگز به میهن نرسید و در راه درگذشت.
یارینامه:
۱- تاریخ ایران باستان نوشتهی: حسن پیرنیا(مشیرالدوله)رویههای ۴۴۷ تا ۴۹۷٫
۲- اسرار تخت جمشید نوشتهی: سرلشکر غلامحسین مقتدر.
۳- از زبان داریوش نوشتهی: پروفسور هاید ماری کخ. ترجمهی: پرویز رجبی.

بازدید نوشته: 7,603 بار
واپسین دیدگاه ها