خانه > ادبیات, دانستنی‌ها > سی‌روزه‌ی «آدرباد ماراسپندان»، سرفصل‌های کتابِ زندگی

سی‌روزه‌ی «آدرباد ماراسپندان»، سرفصل‌های کتابِ زندگی

عکس تزیینی است اندرزِ سی‌روزه‌ی «آدرباد ماراسپندان» عنوان سروده‌ای است، از شادروان «ملک الشعرای بهار»، که ترجمه‌ای است آزاد از پندنامه‌ی «آدرباد ماراسپندان» که از زبان پهلوی ساسانی به یادگار مانده است. در این پندنامه سفارش موبدِموبدان ناظر به پاسداشتِ روزهای ماه است. روزهایی که با نام‌های ویژه و برخاسته از دانش و شناخت مردمان فرهیخته و بخرد این آب و خاک، نامگذاری و تنظیم شده‌اند، که همگی از باور و بینش کاروَرزان دین‌مزدیسنی و زرتشتی سخن می‌گوید.

چنانچه با دیدی واشکافانه، در تاریخ شناخت و عرفان این مردم بنگریم، یکی از چراغ‌های فروزان، ما را به بخش‌بندی روزها، نزد ایرانیان باستان راهنمایی می‌کند.

«روزهای آفرینشِ» اهورامزدا، به شش چهره‌ی گَهنبار نامور است و نامزد به «مَیدیوزَرِم»، «مَیدیوشَهِم»، «پَیتِه شَهِم»، «اَیاسَرِم»، «مَیدیارِم» و «هَمس‌پَت مَیدیم» است و درپیوند با آفرینش آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان است. و پس از آن، روزهای سال را داریم که به فصل‌های چهارگانه بخش می‌شود و سپس، بخش‌بندی ماه است که شامل سی‌روز می‌شود. پس از ماه، اوقات پنج‌گانه‌ی روز است که عبارتند از «هاوَن»، «رَپیتْوَن»، «اُزیرَن»، «اَیویسَروترِم» و «اوشَهَن».

آنچه روشن است، مردمی که در بخش‌بندی زمان‌ها تا این اندازه خود باریک‌بین بوده‌اند، زندگی و حرکت آفرینش را بسیار هدفمند و جهت‌دار می‌دانستند. از این‌رو به‌گونه‌ای مستقیم و غیرمستقیم با بخش‌بندی زمان‌ها، بیشترین بهره‌گیری و استفاده از ظرفِ زمان را سفارش کرده‌اند.

پندهای «آدرباد ماراسپندان»، به‌منزله‌ی سرفصل‌های کتابِ زندگی است، که کاروَرزان را به آداب زندگی فراخوانده است. باید دقت داشته باشیم که اندرزهای موبدِ فرزانه، نظر به رئوس زندگی انسان‌ها دارد، که خواهی‌نخواهی می‌بایست عنوان می‌شده است و روزهای ماه صورتی از فهرست این کتاب را گشوده است.

نکته‌ی جالبی که در این اندرز به چشم می خورد، سفارش بر پاکیزگی و پیراستن و نیز پی‌گرفتن(:تداوم) شادمانی به عنوان، دو عنصر بنیادین اندیشه‌های مزدیسنی و زرتشتی است که چندین بار، بازگو شده است.

در آغاز ترجمه پهلوی و در پایان سروده‌های شادروان «ملک الشعرای بهار» آورده می‌شود:

هرمزد روز، می خور و خرم باش

بهمن روز، جامه نو پوش

اردی بهشت روز، به آتشگاه شو.

شهریور روز، شاد باش.

سپندارمذ روز، ورز زمین پیش گیر.

خورداد روز، جوی کن.

امرداد روز، دار و درخت نشان.

دی باذر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای.

آذر روز، به راه شو و نان مپز، چه گناه گران بود.

آبان روز، از آب پرهیز کن و آب را میازار.

خور روز، کودک به دبیرستان ده تا دبیر و فرزانه شود.

ماه روز، شراب خور و با دوستان نیک پرسش(خوش صحبتی و به احوال پرسی رفتن) کن و از ماه خدای، آمدکار بخواه.

تیر روز، کودک به تیراندازی و نبرد و سواری آموختن فرست.

گوش روز، پرورش گوساله کن و گاو به ورز آموز.

دی به مهر روز، سر شوی و موی و ناخن پیرای و انگور از رزان باز به چَرخُشت افکن تا بهتر شود.

مهر روز، اگر تو را از کسی مستمندی رسیده است پیش مهر بایست، از مهر داوری بخواه و گرجش(ظ: گریه) کن.

سروش روز، بُختاری(آزادی و آسایش) روان خود را از سروش اهرو(مقدس) آیفت(هم آمد و هم مراد و هم استعانت و استمداد معنی می دهد) بخواه.

رشن روز، روز کار سبک(یعنی کار روزانه مختصر) و کارهای ستایش و نیایش اندر فرارونی پیش گیر.

فروردین روز، سوگند مخور و آن روز ستایش فروهر پاکان و اشویان کن تا خشنودتر شوند.

بهرام روز، خان‌ومان بن افکن تا زود به فرجام رسد، و بر رزم و کارزار شو تا به پیروزی بازآیی.

رام روز، زن خواه و کار و رامش گیر و پیش دادوران شو تا به پیروزی و بختگی(آزادگی و کام روایی) بازگردی.

باد روز، درنگی(تامل) کن و کار نو می پیوند.

دی بدین روز، کارهای یزشنی و ستایش‌گری کن و زن به خانه بر و موی و ناخن پیرای و جامه پوش.

دین روز، خَرفَسْتَر کُش(خرفستر حیوانات موذی مانند مار، کژدم، زنبور، موریانه، گرگ و غیره).

اَرْدْ روز، هر چیزی نو بخر و آن را به خانه بر.

اَشتاد روز، اسب و گاو و ستور بر گشن(لقاح) افکن تا به درستی بار آورند.

آسمان روز، به راه دور شو تا به درستی بازآیی.

زامیاد روز، دارو مخور.

ماراسفند روز، جامه افزای و بدوز و بپوش و زن به زنی گیر که فرزند تیزویر(ویر: هوش و حافظه) نیک زاید.

انیران روز، موی و ناخن پیرای و زن به زنی گیر که فرزند نام دار(نام چُشتی: به معنی نام دار و شهرت یا نام داری و نام جویی است) زاید.

سکه شاپور یکم

بود ماه سی روز تا بنگری / به هر کار روز کاری به جای آوری

سِزد گر به هرمزد باشی خرم / خوری می به آیین جمشید جم

به بهمن کنی جامه‌ها نو برشت / پرستش کنی روز اردیبهشت

به شهریور اندر شوی شاد خوار / کنی در سپندارمذ کشت کار

به خورداد جوی نوین کن روان / به مرداد بیخ نو اندر نشان

به دی به‌ آذر اندر سر و تن بشوی / به پیرای ناخن بیارای موی

به آذر مپز نان که دارد گناه / بدین روز نیک است رفتن به راه

به آبان بپرهیز از آب ای جوان / میالای و مازار آب روان

به خور روز، کودک به استاد ده / که گردد دبیری خردمند و مه

به خور باده با دوستان روز ماه / ز ماه خدای آمد کار خواه

بفرمای بر کودکان روز تیر / نبرد و سواری و پرتاب تیر

به گوش اندرون گاوساله بمرز / ببند و بیاموز بر گاو ورز

به پیرای ناخن چو شد دی به مهر / سر و تن بشوی و بیارای چهر

جداکن ز شاخ رز انگور را / به چرخشت افکن می سور را

اگر مستمندی ز کس مهر روز / شو اندر بر مهر گیتی فروز

فشان اشک و زو دادخواهی نما / که داد تو گیرد ز دشمن خدای

به روز سروش از خجسته سروش / روان را و تن را توان خواه و توش

ازو خواه آزادی کام خویش / وزو جوی آیفت فرجام خویش

به رشن اندرون کار سنگین بنه / روان را ز یاد خدا توشه ده

مخور هیچ سوگند در فرودین / که زشت است ویژه به روزی چنین

ستای اندرین روز فروهر را / که فرورد ازو یافت این بهر را

نیایش به امروز بر فروهر / که پاکان شوند از تو خشنودتر

پی خانه افکن به بهرام روز / سوی رزم شو گر تویی رزم توز

که پیروز بازآیی از کارزار / همت کاخ و ایوان بود پایدار

زن ار برد خواهی ببر روز رام / که رامش خوش است اندرین روز و کام

وگر باشدت کار با داوران / درین روز رو تا شوی کام ران

سزد روز باد ار درنگی شوی / نه پیوندی امروز کار از نوی

چو روز نیایش بود دی بدین / سر و تن بشو ناخن و مو بچین

زن نو ببر، جامه نو بپوش / دل از یاد یزدان پر و لب خموش

بود روز دین، مرگ خرفستران / بکش هرچه خرفستر است اندران

که خرفستران یار اهریمن اند / دد و دام و با مردمان دشمن اند

به بازار شو روز ارد ای پسر / نوانو بخر چیز و با خانه بر

در اشتاد روز اسب و گاو و ستور / به گشن افکنی مایه گیرند و زور

ره دور گیر آسمان روز پیش / که بازآیی آسان سوی خان خویش

گرت خوردن دارو افتد به سر / به زمیاد روز ایچ دارو مخور

زن تازه در ماراسفند گیر / که فرزند نیک آید و تیز ویر

درین روز جامه بیفزای بر / بدوز و بپوش و بیارای بر

انیران بود نیک زن خواستن / همان ناخن و موی پیراستن

زنی کاندرین روز گیری به بر / شود بچه‌اش در جهان نامور

انوشه روان باد آذرباد مارسفندان، که این اندرز کرد و نیز این فرمان داد.

انوشه روان باد آن مرد راد / که این گفته ها گفت و این پند داد


بازدید نوشته: 5,718 بار